نگاهی به تازهترین مجموعهشعر «محسن بافکر لیالستانی» شاید برای همیشه گم شده باشم
تحلیلی بر دو داستان کوتاه از « کتاب همه داستان های من» نوشته ی مهناز رضایی در کوچه باد میآید
خواننده گمگشتهی خود را بازمییابد
روایت داستان، روایت گمگشتگی است و من خواننده در پایان انگار خود گمگشته را باز مییابم که منتظرش نبودم. چرا که به اندیشهی سوال برانگیزم خدشه میزند و ذهنم را به جان مایهی دیگر میکشاند که دیگر جنگل نیست.
از بیمرزی عشق تا فرامرزی شعر
عشق يك وديعهی الهي است، امانتي الهي كه خدا فقط بر دوش آدمي نهاده است و از این منظر، دليل آفرينش هستي، عشق است و اساس هستي، عشق است.
بوی نوشتن
کمی بعد کامیون ها از راه می رسند. سه کامیون یشمی رنگ پر از سالدات روس. افسری پیاده می شود. به اشاره دستش سرباز ایرانی نگهبان ساختمان شهرداری رشت جلو می دود. دیلماج از زبان افسر روس می گوید سرباز تفنگش را تحویل بدهد. سرباز ناباور نگاه می کند." تاواریش ما سالدات پادشاه! "افسر روس عصبانی می شود. فریاد می کشد. دستور می دهد. عزیزه جان نه ساله می ترسد.
واسازی گیلکی در فارسی
«شبهایی که بعدازظهرش ملاقات بود و چپ بچهها پر، از دولتیشان چیزی میرسید دخل و خرج را کله به کله بیاورم. در عوض میخواستند حالی بدهم به جمع. همه نشسته سر تختها، چای کنارشان، سیگار دستشان، رو به من فتوا میدادند: برو در پوست خلقالله بند محکومین. بعد مثل آهنگ درخواستی، نام زندانیان را میبردند. من حکایت یکی یکیشان را دقیق با ادا و زبان و صدای خودشان تعریف میکردم.
خیلی دور ایسام / سرودهی محسن آریاپاد
ایستادن در زمان و از چشمانداز تاریخ و اسطوره، هستی را دیدن، این امکان را فراهم میکند که سوژهی شعر، زاویهی دید ِ چشمانداز را هرلحظه تغییر بدهد و لنز دوربین خودرا به مناظرِ کنونی هستی تنظیم کند.