سکانس اول:
کامران فانی در جامعهی روشنفکری ایرانی مردی استثنایی است.
دوشنبه دهم اسفند ۱۳۹۴ قرار بود که در محل بنیاد ایرج افشار بزرگداشت و جشنی برای فانی بگیرند؛ به مدیریت و اصرار و پیگیریهای چندینسالهی علی دهباشی، که استاد به خاطر پارهای اخلاقیات خاص از چنین مراسمی که برای خودش باشد پرهیز دارد و این را هم در انتهای جلسه گفت که: «واقعا ترجیح میدهم با توجه به ضیق وقتِ بنده در کار مدام کتابخوانی و اشتیاقم برای خواندن کتابهای نخوانده، اینجور مراسمها بعد از مرگم انجام شود.» من هم دو سه روز قبل از ماجرا به واسطهی دهباشی از قضیه خبردار شدم. باید ما هم که در موسسهی دانشگستر همکارش بودیم حضور میداشتیم. علیالخصوص افرادی که نزدیک ۱۲ سال یا بیشتر به اعتبار نام او به نان و نوایی رسیدهاند. روسای ما که هرکدام از سازمان یا نهادی دولتی به موسسه تحمیل شدهاند، هرکدام به بهانهای طفره رفتند. بهانههایی مثل این که «از این بزرگداشتها برای او زیاد گرفتهاند و میگیرند» و…….
تعدادی از بزرگان شاخص فرهنگ و دانشنامهنویسی آمده یا این که پیام داده بودند. خرمشاهی قدری به مزاح و لطیفه تعریف و تمجید کرد و مجیزش را گفت و البته دو سه شعر فکاهی که بیشتر همان فکاهی بود تا شعر. عبدالله انوار، نصرالله پورجوادی، حسین معصومی همدانی، عبدالحسین آذرنگ و حسن انوشه هرکدام به بضاعت خود از بزرگیهای فانی گفتند و مهدی محقق و نوشآفرین انصاری پیامشان قرائت شد. همه غالبا در شدّت و حدّت کتابخوان و دانشمند و علامه بودن او سخن گفته بودند. متن داریوش شایگان هم با وجود حضورش توسط دهباشی قرائت شد. گذشته از این که با توجه به حق و دیون بسیاری که فانی بر اینها دارد و البته شق و رق بودن و سرزندگی بیش از حد انتظار جناب شایگان، چه شد که ایشان به خودشان زحمت ندادند که پشت تریبون بروند و رودررو به تمجید فانی بپردازد، الحق و انصاف که خوب هم از عهدهی چنین ادعایی برآمد که: کامران فانی در جامعهی روشنفکری ایرانی مردی استثنایی است. از این قضیه میگذریم که عین یادداشت شایگان در شمارهی ۱۱۱ بخارا (فروردین- اردیبهشت ۱۳۹۵) آمده و بد نیست که شما هم بخوانید.
سکانس دوم:
اصلاح نژادی معکوس
خسته از اتفاقات طول روز و بیمهری همکاران دانشنامهی دانشگستر و نیز حرکت حیرتانگیز داریوش شایگان، در حالت بیخودی و سرخوردگی از مظلومیت پیرمرد، خیابان ولیعصر را به سمت متروی تجریش قدم زدم تا خودم را به آسایشگاه محقری که پایینهای تهران دارم بکشانم. داخل قطار که شدم، آمدم که بنشینم که خانمی (البته حتما به صورتی ناخواسته و ناهماهنگ) تشریف آوردند و روی پاهای من نشستند. من هم که پاهایم دیگر تحمل بار اضافی او را نداشت، از این که مرتکب اسائهی ادب شده بودم (و در کمال بلاهت اصلا متوجه نشده بودم که ایشان قبالهی مقر مورد نظر را لابد پیش از احداث مترو به اسم خودشان زدهاند) مجبور شدم عذرخواهی کنم و کناری بایستم. نمیدانم چه شد که یکباره همهی قطار روی سرم آوار شد. خودم را کوتولهای میدیدم که همه دارند با انگشت و البته خیلی عیان، نشان میدهند و ریشخند میکنند. جوانکی بلند شد و دست من را کشید که حاجیآقا بفرمایید بشینید. آمدم که بگویم حاجیآقا خودتی و جد و آبائت و مشتی هم حوالهی چالهای کنم که آن کلمهی مقدس ازش بیرون آمده بود که متوجه شدم این نمیتواند برخورد یک کوتولهی زپرتی با جوانی که از بالا دارد با او حرف میزند باشد. تشکر کردم و خودم را گوشهای کشاندم که کمتر در تیررس دستاندازیهای غولهای بیشاخ و دم قطار آن شب باشم. با خودم فکر میکردم که چهطور شده؟ موقعی که من نوجوان بودم و البته در کنار علماندوزی دنبال درست کردن بر و بازو و قد و بالایم، از بیشتر همنسلانم یا سروگردنی بلندتر بودم یا بهندرت کسی همقد من پیدا میشد. به نظرم رسید که لابد اینجا هم -مثل دهههای پیشترِ بعضی از کشورهای اروپایی- اقداماتی همهگیر برای اصلاح کوتولههای جامعه صورت گرفته. صبح که قصه را برای زنم تعریف میکردم او هم میخندید. به نظرم رسید که او هم در معرض این اصلاحنژادی قرار گرفته لابد. ساکت شدم که مبادا بعد از ۱۵ سال زندگی مسالمتآمیز و متعادل او هم به صرافت بیفتد تا نگاهی از بالا به من و مسائلم بیندازد.
سکانس سوم:
دیدهام که [فانی] با همهی خوشخویی و نرمطبعی که دارد چهگونه در برابر آن چه ناوارد و زمخت و لاطائل بوده ایستاده و عصبیت نشان داده است. این البته وجه اخلاقی جهانبینی اوست. (از متن سخنرانی داریوش شایگان- نقل از بخارا شماره ۱۱۱- جشننامهی کامران فانی)
من نیز این را بارها از ایشان دیدهام؛ چه در مقابل آدمهایی که از سازمانها بر او تحمیل شدهاند و اصلا فرهنگ و اندیشه نمیدانند از چه جنسی میتواند باشد و سودای ریاست کردن هم دارند و چه مقابل صاحبان ثروت. و چه خشمی که در رفتارش دیدم روزی که دوساعت تمام با او دربارهی علم و نظریههای اخیر ژنتیک گپ میزدم و ناگهان برگشت و نمونهی یکی از آن جملات قصار معروفش را ایراد کرد که متاسفانه عیب و نقص شما روشنفکران امروز این است که کمتر با علوم طبیعی و تجربی سازگاری دارید و آشتی میکنید و چه اندوهگین بود آن روز. بعد دو ساعت دیگر هم حرف زد و من ضبط میکردم. برای کسی که مدرک دکترایی در رشتههای بیولوژی داشت ارسال کردم، بعد از دوهفته گفت که این مرد با اخیرترین و بهروزترین تئوریهای ژنتیک آشنایی دارد و بلکه به خاطر ضریب هوشی بالایش خود ایشان نیز صاحب نظر میتواند باشد که به حیرت من اضافه شد. عین روز دیگری که چهار پنج ساعت تمام برای مشاوره در حوزهی پژوهش مفصلی که روی زیرساختهای اندیشهی ایرانی دارم، بیوقفه در زمینهی اخترفیزیک با ارائهی نظرهای فلسفیاش در تئوریهای نسبیت و کوانتوم و عناصر کیهانی با اعداد و ارقام و جزئیات موبهمو سخن راند و آن هم دانش ارزشمندی بود برای من که برای به دست آوردنش باید مثلا درسی را به اندازهی یک دورهی بیسوادی تا فوق لیسانس، کلاس میرفتم.
و در نهایت چهقدر باید با واژههای عبث تمجیدی شخصی را کرد که با اتخاذ نوعی مرام و بلکه جهانبینی خاص که بدان رواداری اطلاق میشود طی سالیان طولانی حیاتش به همان اندازه که کنار چپها ایستاده، همراه راستها بوده و در عین حال از رفاقت و همراهی با مدیران و دانشمندان و اندیشمندان حکومت هم خودداری نکرده است. شاید کمتر کسی بداند که فانی ضمن همکاری نسبتا طولانیمدت با سازمانها و نهادهای حکومتی همیشه هم معرف و حامی آثار سوسیالیستها بوده.
- نویسنده : رضا روزبهانی