نگاهی به کتاب «رقص منور» خاطرات مستند سرباز وظیفه «بهروز نیک بین» از جنگ زندگی در بستر مرگ
یادداشتی بر «طنین کومه باران» سرودهی احمد خویشتندار لنگرودی؛ ترانه از در و دیوار خانه میبارد
نگاهی به «آهو» داستان عاشقانهی هادی غلامدوست آنکس که نه آدمیست، گرگ است*
واسازی گیلکی در فارسی
«شبهایی که بعدازظهرش ملاقات بود و چپ بچهها پر، از دولتیشان چیزی میرسید دخل و خرج را کله به کله بیاورم. در عوض میخواستند حالی بدهم به جمع. همه نشسته سر تختها، چای کنارشان، سیگار دستشان، رو به من فتوا میدادند: برو در پوست خلقالله بند محکومین. بعد مثل آهنگ درخواستی، نام زندانیان را میبردند. من حکایت یکی یکیشان را دقیق با ادا و زبان و صدای خودشان تعریف میکردم.
انسان امروز از احساس زندگی تهی است
انسان امروز با همهی پیشرفتهای اجتماعی و اقتصادی و نظامی، از احساس زندگی تهی است، دردی که بشریت امروز را بیشتر از گذشته به پرتگاه سقوط نزدیک کرده است.
با این همه گوسفند مرا قربانی میکنند
آرش دلآور البته تنها به جهان موجود بسنده نکرده و در بخش شعرهای کوتاه کتاب صحافی باران، جهان ممکن را نیز به چالش کشیده است
غرق شدهام در این حماقت کبود
خوانش و مکث واکاوانه بر همهی شعرهای معشوری در این مجموعه، بر ذهنِ نگارندهی این سطور، هرگونه وابستگیِ مانیفستیاش را به جنبشِهای شعریِ شناسهمند، رد میکند و با اینکه گرایشِ فرمیک به ساختارِ شعرِ «موجناب» دارد؛ اما در درونمایهی شعرهایش، استفادهی ابزاری از فکر دیده نمیشود، چون آفرینههایش، تراوشِ اساسمندِ ذهنیت و تفکر اوست، نه ابزار اندیشهاش.
عاشقانههایی که میخندند/آفرینهی فرامرز محمدیپور
برآیندِ نگرشِ کلی بر آفرینههای این شاعر، نشان میدهد که پدیدهی "زیباییشناختیِ" ذاتیِ محمدیپور، که نشاتگرفته از تراوشهای ناشی از خردورزیهای پیگیرِ مطالعاتیِ اوست، پیوسته او را یاری میدهد تا ضمنِ جلوهبخشی به ساختوارهی سرودههایش، معنابخشیِ چندوجهی را تثبیت کند