نگاهی به تازهترین مجموعهشعر «محسن بافکر لیالستانی» شاید برای همیشه گم شده باشم
تحلیلی بر دو داستان کوتاه از « کتاب همه داستان های من» نوشته ی مهناز رضایی در کوچه باد میآید
آنومی از جهانسوم میآید
آنومی حالا در سرزمین بزرگاندازهها شکل و شمایل یک بزرگاندازه را یافته و اگرچه مثل آنها راه میرود، میخوابد، به پارتی دعوت میشود و... ؛ اما سر از مناسبات آنها درنمیآورد و دست آخر عاشق میشود و این عشق؛ غصهیی کنج دل دخترک لولیتایی میاندازد که میکوشد راهی پیدا کند تا معشوق را از کف ندهد.
وقتی ترغیب میشوی داستانی را دوباره بخوانی
در بیشتر داستانهایش به طرز مشخصی از تجربیات و علایق شخصی خود مایه گرفتهاست و بی تردید یکی از شاخصه های اصلی موفقیتش همین امر است. او از چیزهایی مینویسد که با پوست و استخوان تجربهشان کرده و به همین علت، شناخت کافی و وافی از آنها دارد.
«سوشیال مدیا» اسب تروای ادبیات گیلکی
چیزی که مسلم است، هیچ شاعری در فوران شعری خود نمیگوید که این طوفان کلماتی که به ذهنم حمله کرده است را در غزل بنویسم یا رباعی یا نو و فرانو و سایر قالبهای موجود شعر، که اگر این کار را انجام دهد؛ آسیب جدی به زبان شعری شاعر و نوع ارائهی موضوع شعری اوست
نقدی بر کتاب «سرخی بعد از سحرگه» نوشتهی مهناز رضایی
«به آشپزخانه می روم، در یخچال را باز می کنم و می بندم. به هال برمی گردم.خودم هم نمی دانم چه می خواهم. می نشینم روی مبل، خیز بر می دارم سمت پنجره و باز سرجایم می نشینم.یعنی کجا مانده مادر؟ خودش نیست اما از فکرم بیرون نمی رود.بیرون نمی رود که آرام بگیرم...»
باید به دردهای نهفته زیرِ پوستِ شهر گریست
«افشین معشوری» را –شاید- پیش از خواندن «داستان ماهی» اینهمه آشنا به مسایل و اندوهان نهفته در سطح و عمق جامعه نمیدانستم. صرف نظر از همهی اینها به اندازهی وسیع گفتوگوها و دیالوگهای این قصهی پرغصه که نوعی تراژدی است نیز باید اشاره داشت و به خالق آن آفرین گفت.