انتشارات یانا اعلام کرد؛ رمان «آتیهی او» در لنگرود منتشر شد
انتشارات یانا اعلام کرد؛ «غار همایونی و شش داستان» در لنگرود منتشر شد
انتشارات یانا اعلام کرد؛ «در خواب شدند» منتشر شد
واسازی گیلکی در فارسی
«شبهایی که بعدازظهرش ملاقات بود و چپ بچهها پر، از دولتیشان چیزی میرسید دخل و خرج را کله به کله بیاورم. در عوض میخواستند حالی بدهم به جمع. همه نشسته سر تختها، چای کنارشان، سیگار دستشان، رو به من فتوا میدادند: برو در پوست خلقالله بند محکومین. بعد مثل آهنگ درخواستی، نام زندانیان را میبردند. من حکایت یکی یکیشان را دقیق با ادا و زبان و صدای خودشان تعریف میکردم.
اختتامیه ی سومین دورهی جایزهی ادبی نجدی برگزار شد
سومین دورهی جشنوارهی داستاننویسی بیژن نجدی با معرفی برگزیدگان به کار خود پایان داد.
کولی
سکّهای توی کاسه چرخید و صدایش بلند شد. هم چنان باران بود و باد و آفتاب. با مردمی سرگردان و پایانه! کولی خیسِ باران بود. نور آفتابِ گذری که به او میخورد، اندامش مانند موهای خیسش میدرخشید. النگوهای ریزِ چندتاییاش نیز برق میزد و صدا میداد.
محدودهی جشن تولد ملودی
سروکلهی پیر مردی با راه رفتن الاکلنگی در سرازیری پیداشده بود. با هر قدمی که برمیداشت انگار ذره ذره زندگی را مزه مزه میکرد. کلاه دستباف سرش بود. پیرمرد به چراغ راهنمایی رسیده بود. جلو و عقب میرفت و کانتینر را ورانداز می کرد. گفت: «میخوام برم لیالستان. میخوام سوار مینیبوس بشم.»
عظیم حراجیفروش
وقتی میخواست که از کنار پیشخوان دکان ابوالقاسم پنیر فروش بگذرد، پنیر خیکی و زیتونهای تازه وارد شده رودبار چشمش را به خود گرفت، وسوسه خرید پنیر خیکی و زیتون میخکوبش کرد. وقتی بسته پنیر و زیتون را گرفت، سری هم به دکان شُکرگزار زد و یک کیلو گردو خرید تا اهل و عیالش شبی را با زیتون پرورده، پنیر خیکی و نان سنگک آعیسی ارشاد بگذرانند.