شامار همیشه بیدار است
شامار همیشه بیدار است
«شامار» همیشه بیدار است و بی‌دریغ می‌بخشد باران و مهربانی را. او آسمان را به زمین می‌دوزد...

 

  تصویر تزئینی است

پری آقاگلی

  • عضو انجمن زنان و جوانان حافظ محیط زیست گیلان

 

«شامار» همیشه بیدار است و بی‌دریغ می‌بخشد باران و مهربانی را. او آسمان را به زمین می‌دوزد اما گاهی آن‌قدر روزهای بارانی طولانی‌اند که شامار دلش برای خورشید تنگ می‌شود. شامار باید گیس‌های خیسش را آفتاب بدهد و ببافد‌.

او گاهی در خیابان قدم می‌زند و خاطراتش را مرور می‌کند. جاده ابریشم را به یاد می‌آورد، رفت و آمد کاروان‌ها را، جنگ و قحطی‌ها و صدای گریه‌ی کودکان گرسنه را در روزهای جنگ می‌شنود.

چشم‌هایش را می‌بندد و سربازان اشغالگر را می‌بیند که بر سنگ‌فرش شهر پا می‌کوبند.  میرزا که با  اسب می‌تازد و … شامار آزادگی و آزادی‌خواهی را دوست دارد.  او راه می‌رود و کلمات در سرش می‌چرخند: چه سال‌ها که بر من و فرزندانم رفته‌، چه طوفان‌ها و سیل هایی‌!

جنگل‌های من زخم خورده‌اند. صدای پرندگان به گوش نمی‌رسد؟ گوزن‌ها کجا هستند؟  شامار سرش را بلند می‌کند و زیر لب می‌گوید: اما من هم‌چنان ایستا‌ده‌ام و فرزندانم را  بر دامان می‌نشانم. دامنی که بزرگ‌ترین پایتخت گیلک زبانان است. من رنگین‌ترین سفره‌ی جهان را برای‌شان گسترده‌ام و سرود مهربانی را در گوش‌هایشان زمزمه می‌کنم…

 

شامار: شاه‌مار، ملکه‌ی مادران در زبان گیلکی

  • نویسنده : پری آقاگلی
  • منبع خبر : اختصاصی