بعضی‌ها از مادر بازنده زاده می‌شوند
بعضی‌ها از مادر بازنده زاده می‌شوند
حضور امیرحسین پیروانی، علیرضا امامی‌فر، رضا شاهرودی و ...که به عنوان دستیار حمید استیلی روی نیمکت نشستند، چه چیزی می‌توانست به بازیکنانی بیافزاید که اغلب‌ در تیم‌های‌شان زیر دست مربیان به مراتب بهتر مشغول بازی‌اند؟

 

 

 

افشین معشوری

 

بعضی‌ها از مادر بازنده زاده می‌شوند. نه! اشتباه نکنید، قرار نیست هر کس که دایم روی خط خبرگزاری‌ها و رسانه‌ها باشد آدم موفق نام بگیرد. تیم ملی امید ایران در حالی که از پتانسیل خوبی برای صعود به المپیک برخوردار بود؛ اسیر مشکلات درونی فوتبال ایران شد و از صعود بازماند، موضوعی که هر فوتبال‌شناس و فوتبال‌دوست عادل و بی‌طرفی پیش از این نیز می‌توانست پیش‌بینی کند.

بازگردیم به جمله‌ی اول این یادداشت. نوشتیم بعضی‌ها از مادر بازنده زاده می‌شوند؛ مثل حمید استیلی که به عنوان سرمربی تیم ملی امید، با این تیم شکست خورد و به ایران بازگشت. تیمی که حمید استیلی سرمربی‌اش بود، البته از هیچ‌کدام از تیم‌های پیشین امید ایران بهتر نبود؛ اما مانند همه‌ی آن‌ها استحقاق رسیدن به المپیک را داشت، اگرچه تفاوت همه‌ی آن تیم‎ها با تیمی که استیلی مربی آن بود، خود «حمید استیلی» بود.

تصور کنید شان و شخصیت «حسن حبیبی» را -که دست کم دوبار می‌توانست با امیدها به المپیک برود و نرفت- با سرمربی اخیر این تیم، استیلی به عنوان بازیکن کارنامه‌ی نه چندان درخشان؛ اما قابل قبولی دارد. آن‌ها که ابتدای ورود او به فوتبال را به یاد دارند، می‌دانند که به عنوان یک هافبک تخریبی در میانه‌ی میدان «پاس فقید» بازی می‌کرد و در بازی معروف بین «پرسپولیس-پاس» که سبزپوشان تهرانی یک بر صفر «پرسپولیسِ علی پروین» را مغلوب کرده بودند، پروین گفته بود:

ما چندین ملی‌پوش داریم و پاس با گذاشتن یک بازیکن وسط میدان ساق پای بازیکن‌های ما را نشانه گرفته بود.

اشاره‌ی او به حمید استیلی بود که بعدها خود علی پروین او را در همین نقش در پرسپولیس به بازی گرفت؛ اما حالا صحبت از یک سرمربی است، نه آن بازیکن تخریب‌گر که به قول پروین ساق پا را نشانه می‌گرفت.

این بار اما آن جوان سابق، نیمکت‌ها را نشانه می‌گیرد، یعنی وقتی صحبت از استیل آذین، ملوان، پرسپولیس یا هر تیم دیگر است، او بدون هیچ‌گونه درنگ می‌پذیرد و به جای هر کنش دیگر ابتدا عده‌یی از دوستان و هم‌بازی‌های خود را اطراف‌اش گرد می‌آورد و از همین روست که شکست‌ تیم امید و بازگشت به ایران موضوع چندان عجیبی نیست.

فکر کنید؛ حضور امیرحسین پیروانی، علیرضا امامی‌فر، رضا شاهرودی و …که به عنوان دستیار حمید استیلی روی نیمکت نشستند، چه چیزی می‌توانست به بازیکنانی بیافزاید که اغلب‌ در تیم‌های‌شان زیر دست مربیان به مراتب بهتر مشغول بازی‌اند؟

مثال روشن، حضور مهدی قائدی در تیم آندره‌آ استراماچونی و تیم تحت نظر حمید استیلی است. بازی گرفتن بازیکنان در پست‌های غیر تخصصی و آزمایش نشده را اگر بی‌دانشی ندانیم، قطعا کج‌سلیقگی است و این، محدود به به قائدی نیست و اغلب پست‌ها چنین وضعیتی داشتند.

اما پروسه‌ی شکست و بازماندن از المپیک تنها به استیلی محدود نمی‌شود. سیاست‌های غلط و مصاحبه‌های رییس کمیته‌ی ملی المپیک بعد از بازگشت تیم از مسابقات نشان می‌دهد اصلا نه عزمی برای حضور این تیم در المپیک وجود داشت و نه آن‌ها که تصمیم گیرند، شناختی از فوتبال دارند.

سخن آخر این که شاید عده‌یی فراموش کنند؛ اما آن‌ها که رویدادهای فوتبال -و به ویژه این تیم المپیک- را دنبال کرده‌اند؛ از یاد نخواهند برد حضور مربیان قبلی همین تیم المپیک و برخاستن‌شان از روی صندلی سرمربیگری را و در نهایت نشستن «حمید استیلی و دوستان» روی نیمکت و تمرینات، بازی‌ها و اردوی سیزده به دری و بعد…

و پرسش آخر این‌که: آیا قصدی وجود دارد که در دهه‌های اخیر، مربیان تیم‎های ملی (غیر از یکی دو مورد کوتاه مدت) از یک باشگاه خاص انتخاب می‌شوند و بعد دوباره دور می‌افتد دست بی‌کارنامه‌هایی که می‌آیند روزمه‌های‌شان را به مربیگری در «تیم‌های ملی ایران» بیارایند؟!

  • نویسنده : افشین معشوری