نگاهی به مجموعه داستان  «باد ترانه‌یی می‌خواند»
نگاهی به مجموعه داستان  «باد ترانه‌یی می‌خواند»
داستان‌ها سرشار از عناصر بومی و فرهنگی منطقه‌ی چزابه هستند و به خوبی فضای خاص آن‌جا را نمایش می‌دهند. هم‌چنین گویش‌های محلی و دیالوگ‌های متفاوت ایران‌زمین، اعم از گیلکی و مشهدی و کردی کتاب را صمیمی‌تر و خودمانی‌تر جلوه می‌دهد.

باد ترانه ای می خواند

نگاهی به مجموعه داستان «باد ترانه‌یی می‌خواند»

 نوشته‌ی «افشین معشوری»

 

تیترما – شورا عسکرزاده / مجموعه داستان « باد ترانه‌ای می‌خواند»، خاطراتی هستند از اشک‌ها و لبخندهای دوران سربازی یک نویسنده که به دنیای کنونی او بازگشته‌اند. آن‌چه از شخصیت راوی می‌توان عنوان کرد «سربازی است هوشمند، باصداقت، فروتن و علاقه‌مند به ادبیات و نوشتن.»

نکته‌ی خوب همه‌ی داستان‌ها این است که نوشته‌ها تجربه‌ی زیستی نویسنده هستند و به همین دلیل به هیچ‌وجه دچار شعارزدگی نشده‌اند و فضای داستان نیز کاملا مردانه است.

خلق صحنه‌های کمدی، به‌خصوص در داستان «ستوان سرمدی»، برخلاف تم کلی داستان که داستانی جدی است، گویای قدرت قلم نویسنده است. جاهایی که نویسنده از طنز کمک می‌گیرد، قلم زنده‌تر و جذاب‌تری دارد. داستان‌ها بسیار روان هستند، به طوری که فکر می‌کنیم همه‌ی داستان‌ها هم‌زمان روایت شده‌اند.

طرح جلد و نام داستان به نظرم زیرکانه انتخاب شده است. گل قاصدک، یکی از شگفتی‌های خلقت است که می‌تواند با وزش باد، کیلومترها سفر کند و مسافت زیادی را طی کند، همان‌طور که ذهن و قلم نویسنده‌، خاطرات سال‌های دور را در مسافتی دور روایت می‌کند.

داستان‌ها سرشار از عناصر بومی و فرهنگی منطقه‌ی چزابه هستند و به خوبی فضای خاص آن‌جا را نمایش می‌دهند. هم‌چنین گویش‌های محلی و دیالوگ‌های متفاوت ایران‌زمین، اعم از گیلکی و مشهدی و کردی کتاب را صمیمی‌تر و خودمانی‌تر جلوه می‌دهد.

روی‌هم‌رفته، این مجموعه داستان شش داستان کوتاه در قالب خاطره‌نویسی دارد که بهترین پیرنگ، شخصیت‌پردازی و فضاسازی این مجموعه، در داستان «انگار خواب دیده بودم» متبلور شده است. شروع و زبان داستان بسیار خوب است. حکایت هم‌خدمتیِ شاعرپیشه‌یِ نویسنده، «منصور عارف» است که علاقه و دل‌بستگی خاصی به شعر و ادبیات دارد و به‌رغم داشتن روابط عمومی خوب، متفاوت با بقیه است و تنهایی را به جمع ترجیح می‌دهد. منصور، شعر را بسیار دوست می‌دارد و از این رو راوی (نویسنده) دوستی خاص و دل‌خواهی را با او شروع می‌کند و نگاهی «روان‌شناختی» به منصور دارد. منصور تودار است و مدام خواستار مرخصی است که باز هم در این داستان معرفت  «ستوان محمدتقی پورمحک» که نقش معلم و مرشد نویسنده را در این مجموعه داستان دارد، پُررنگ می‌شود. در آخر مشخص می‌شود نامزد منصور به سرطان خون مبتلاست و بعد از کلی رفاقت با راوی به ناگاه ناپدید می‌شود، طوری که انگار هرگز نبوده است.

اما در داستان‌ اول، «شب چزابه» کمی شتاب‌زدگی برای جلوبردن ساختار وجود دارد که این عجله هم جنبه‌ی مثبت دارد و هم جنبه‌ی منفی. جنبه‌‌ی مثبت‌اش این است که خواننده متوجه یک داستان متفاوت می‌شود که باید حواس‌اش را کاملا جمع کند تا با دقت بیش‌تری به عناصر و قیدهای زمانی داستان توجه کند و جنبه‌ی منفی‌اش این است که داستان «شب چزابه» در دام گزارش‌نویسی افتاده است.

در این مجموعه داستان، به جز شب چزابه و اشاره‌ی ملیحی به ظهر تابستان، از سال و دهه‌ی رویداد بی‌خبریم. اما نکته‌ی خوب این است که در داستان‌های دیگر، جغرافیا، یک بعد فرهنگی به فضا می‌دهد و دو رکن زمان و مکان، باعث ارتباط بیشت‌ر با خاطره‌ها و درگیر شدن با داستان می‌شود، به طوری که خواننده به راحتی قادر به تصویرسازی می‌شود.

امیدوارم کتاب، بازخورد و بازتاب خوبی بین خوانندگان داشته باشد.

  • نویسنده : شورا عسکرزاده
  • منبع خبر : اختصاصی