تیترما- دکتر علی خوشهچین / ادبیّات امروز – به ویژه در حوزهی شعر- در پارهای از موارد، به دلیل نداشتن ارتباط مؤثر با مخاطبان نتوانسـته آنگونه که شایسته است، موفق عمل کند. این کاستی، گاه ناشی از برداشتهای نادرست شاعران از نیازهای امروزی مخاطب است. شعر امروز در جهانی که مدام تغییر چهره میدهد، بیانگر مصداقهای مختلفی است که هر کدام از این مصداقها میتواند بر اساس نگرشهای فردی یا گروهی در یک دوره به تعریف و ذات شعر نزدیک یا دور شود. با توجه به همین چند گونگی که در مایه و ذات شعر وجود دارد؛ شاید واقعا نتوان برای شعر امروز یک تعریف جامع و مانع و معیار کامل و دقیقی، بیان کرد.
و اما دربارهی ساختار کتاب «کجای جهان بودیم روبسپیر»
از نظر ساختار زبانی باید گفت که «زبان» در این مجموعه به عنوان نقطهی مرکزی و محوری شعر، بارها در کلیت کتاب دچار دگردیسی و شکلپذیریهای متنوعی میشود. گاه عروج میکند و گاه تقلیل مییابد، اما فرایند توسعه و تقلیل آن، بیانگر این مفهوم نیست که شعر به تنهایی بار زبان را به دوش میکشد.
معشوری در این کتاب از زبان به عنوان یک سیستم، گاهی برایش ساختار پیچیدهای در نظر میگیرد و دچار بازیهای زبانی میشود و گاهی آن را در تعامل با حوزههای دیگر (اندیشه، احساس) مدام بازسازی و احیا میکند. شاید به همین دلیل است که هیچگونه تفکر، طرح یا جریان مخربی نمیتواند به طور مستقیم در ساز و کار پیش برندهی زبان او در این مجموعه دخالت کند.
«از هرچه/ میگذرم/ قدمی است/ رو به دیروز/ به شب/ به تب/ به هذیانهای نگفته/ از شب که میگذرم/ جادهها هنوز تاریک اند/ …این بادهای فحاش شبزده/ مغز مرا جویدهاند/ مثل موریانههایی که/ افکار پریشان پلنگ شب مهتابی را…»(۲۵-۲۵)
بنابراین زبان در این مجموعه جایگاه مهمی را در ساختار شعر به خود اختصاص داده است. مقصود از زبان در این جا، دایرهی واژگانی و کیفیّت ترکیب آنها در بافت شعر است.
«…قابیل/ تکثیر میشود/ در تویلهی شرمسار تاریخ/ کنار بگذارید/ این زنجمورهها را/ کدام رو؟/ کدام مینا؟/کدام اشرف؟/ جهان بیشرف/ جای مرغ میناست…»(۵۵-۵۶)
در بسیاری از شعرهای این مجموعه تمام نگاه شاعر به سمت بیرون است، او از پس روزنهای ثابت به جهان پیرامون مینگرد و آنچه را که در چشمانداز خویش مییابد، همان را به شکل، تصویر، استعاره و دیگر آرایههای زبانی به درون شعر فرا میخواند.
«از آن همه/ پوتین وپا/ یغلاوی و قمقمه/ پشت سیم خاردارها/ فیلمهایی مانده تار/ که بار خاطر من است/ و یادگاری که پشت دیوار دبیرستان از تو به جا مانده/ بی هیچ نقش و نگاری…»(۱۲)
معشوری در این مجموعه از شعر به عنوان یک ارگانیسم خودبسنده در خدمت اندیشهی خود استفاده کرده است. او با به کارگیری از بافت اندیشگانی متمرکز تمام تلاش خود را در آفریدن اشعاری فرازبانی و ساختمند به همراه ارجاعات نسبتا کم برونمتنی به خرج داده است و سعی کرده است تا تمام نگاه او معطوف به شعر باشد. استفاده از فضای شعر گفتاری و نوشتاری و بهره گیری از عناصر دیداری به این اندیشهورزی کمک شایانی کرده است.
«سال سیل/ سال سگ/ سال کرونا/ ونگهایت را ذخیره کن/ بهار خواهد آمد/ و از این پس این ویرانی/ کشتزارها/ آبیار میخواهد…»(۴۲)
معشوری علاوه بر ایجاد روایتهای موازی در کنار هم، به نوعی اتفاقات و اغتشاشات و بیمرزی حاکم بر جامعهی جهانی را نیز نشان میدهد، شاعر با این رویکرد در پی انتقال معنی به خواننده است، این ویژگی در شعر معشوری به عنوان یک پارادوکس در تعریف شعر پست مدرن– با توجه به این که شعر پست مدرن در پی ایجاد معنا نیست– دیده میشود.
«…تو چه میدانستی روبسپیر/ چکمههای سوراخ نابولیون کرتی/ ژوزفین را روی زانو مینشاند/ میان حیرت اعیان پاریس/ و در آغوش «ژوزف تاشر دوبوآرنه»/ معشوقی زاده میشود به نام ناپلئون بناپارت/ که دودمان تو را بر باد میدهد/ در عشق بازی با معشوقش…»(۴۶)
از نظر فرم نیز باید اشاره کرد که گاهی شاعر با ارائهی طبیعی و یک دست درونمایهی شعر، پایانی مورد انتظار را برای مخاطب رقم میزند و هیچگونه سردرگمی و ابهامی را در معنا ایجاد نمیکند، امّا گاهی بر خلاف انتظار، از طریق تکثّرِ معنایی و گُسستِ تصویری، به شعر جلوهای دیگرگون و معناگریز میدهد که به نوعی به آشناییزداییِ معنایی، منتهی می شود.
«پشت پنجره/ حنجرهای هستم/ بیفریاد/ که گلوی تو را/ جار نزد/ در عبور از این همه بیداد»(۲۷)
همچنین در ادامهی بحث فرم باید اشاره داشت که در بسیاری از اشعار این مجموعه، نمیتوان یک سطر را خواند و سطر دیگر را نادیده گرفت. در بیشتر اشعار این کتاب، شاعر رشتهای نامرئی از لابهلای واژگان اشعارش گذرانده و با این رشته سطرهای یک شعر را از نظر فرمی به هم اتصال داده است.
«…پنجههایم باز نمی شود/ مثل مشتهای تو/ برای گاوزادگان چراگاه سرخ/ این مشتها/ پنهان کردهاند/ انگشتهای سمی کلاغ ها را/ گاوها را / و گوسالهها را/ ایران من گم شده است/ یکی پیدایش کند»(۲۱)
از نظر تصویرسازی نیز باید اشاره داشت که تصاویری که افشین معشوری در این کتاب به کارگرفته است، بیشتر دربردارندهی دریافتهای شاعر از محیط پیرامون خویش و ارائهی ادبی آن به واسطهی آرایههایی همانند تشبیه، استعاره و کنایه، تناسب و… است؛ گاه این دریافتها حسی هستند و گاه انتزاعی، گاه به عنوان تزیین به کار رفته و گاهی القاگر معنا و مضمونی است که جزء جداییناپذیر و هستهی محوری و مرکزی شعر به حساب میآید.
«از آن بهار کال/ تا هبوط این اسفند/ بهاران گذشت/ با وزش نسیم/ بر شکوفههای آلوچه/ از آن همه بهار/ تنها قارقار گاه گاه کلاغ مانده/ در اندوه آلوچههای نارس/ از میان نهالهای آن همه باغ/ تنها/ تو ماندی/ من ماندم/ و این/ زمینهای سترون»(۴۰-۴۱)
و سخن پایانی:
در بسیاری از شعرهای این مجموعه، کلمات در یک نظام هماهنگ و یکپارچه در کنار هم قرار گرفتهاند؛ تا القاگرِ معنا یا مضمونی باشند که شاعر به دنبال آن است. اگرچه گاه این بنای ساختمند، آن قدر پیچیده میگردد و کلمات به گونهای در هم تنیده میشوند که جابهجایی یک کلمه، میتواند به تمام شعر آسیب برساند.
به نظر من، افشین معشوری، به دلیل استفاده از عناصری بدیع و آفرینشهای خاصی که به بعضی از آن ها اشاره شد، با این مجموعه تا حدی از دورهی گذار شاعرانگیاش رهایی یافته و وارد عرصهی جدید و در عین حال، متمرکزی از جریانهای شعری چند صدایی و مولفههای ساختمند شعر معاصر شده است.
دکتر علی خوشه چین- رشت
تیر ۱۴۰۱ خورشیدی
*تیتر از «سردبیر تیترما» و برگرفته از متن است.
- نویسنده : علی خوشه چین
- منبع خبر : اختصاصی