دردها زبان‌ام را جویده‌اند…
دردها زبان‌ام را جویده‌اند…
پیله‌ور از گروهِ شاعران شهرستانی است که اگر قاطیِ پسرخاله‌های کافه‌نشین می‌شد، خیلی زود به شهرت بایسته و آزانگیزی می‌رسید.

مهرداد پیله ور خمامی

اکبر اکسیر / شاعران می‌توانند به صد‌ها زبان شعر بنویسند به زبان رسمی، به زبان مادری، به زبان‌های بیگانه، محلی، ملّی و یا مثل من که ترکی می‌اندیشم، فارسی می‌نویسم مانند “مهرداد پیله‌ور”، که فارسی می‌اندیشد، اما گیلکی می‌نویسد.

چه گیلکی چه فارسی، لهجه و زبان و گویش‌های اقوام وقتی به شعر ناب می‌رسند و می‌توانند دردی را قابل تحمل کنند هر گوش شنوایی از آن لذت خواهد برد. مهرداد یک مجموعه فارسی کار می‌کند، یک مجموعه گیلکی و در هر دو گویش، موفق است. تا درد بومی خود را ملّی و جهانی کند. شعر مهرداد پیله‌ور را اگر عجولانه بخوانی و چون شعر کوتاه است ورق نزده بگذری، چیزی دستگیرت نمی‌شود. اگر از دماغ فیل افتاده باشی و منتقدِ برج‌نشین، فوراً می‌گویی، سوژه‌هایش تکراری، سبک و سیاق‌اش شعر آزاد مرسوم دهه پنجاهی و معلق بین هایکو و شعرواره. اما اگر هر شعر این مجموعه را با تأمل و درنگ بخوانی و بعد برگردی کلمه به کلمه کنار شعر، راه بروی و رمز و راز‌های خفته در آن را کشف کنی از آن لذت خواهی برد.
مخاطب مهرداد باید از گروه جویندگان طلا باشد تا الک به دست به رودخانه‌ی این همه سوژه برود و از لابه‌لای شن‌های باقی مانده به تلالؤی طلاپاره‌های عالی برسد.

پیله‌ور از گروهِ شاعران شهرستانی است که اگر قاطیِ پسرخاله‌های کافه‌نشین می‌شد، خیلی زود به شهرت بایسته و آزانگیزی می‌رسید. با این حال چیزی از دست نداده و در پیشگاه ذات خود و نشستن با اشیا، مهرداد می‌تواند به شعری عالی و انسانی برسد و چون در خمام، آن‌هم کنار رشت زندگی می‌کند می‌تواند زیباترین شعر محیط زیست را تقدیم مخاطب خودش کند.

مهرداد پیله‌ور بعد از سه دهه تجربه و کشف راز کلمه و کلام در ۵۸ سالگی باید خود را از شعرهایش پیدا کند. از (تو) بازی در بیاید و به شعر پنهان در پشت شعرهایش برسد. هر شعر پیله‌ور یک هسته‌ی پنهان از پوسته دارد که خواهی نخواهی روزی پروانه خواهند شد. مهرداد باید پا پیش گذارد و این پروانگی شعرش را عیان سازد. در بطن هر شعر ساده و کوتاهِ مهرداد، دنیایی از دردهای اجتماعی، نهفته است که از ترس قیچی، فهم مبهم آن آسان گیر نمی‌آید؛

(رویاهایم شبیه سنجاقک شده اند/ دست هایم درختان سربریده‌ای/ که بوی‌ آوازهای‌شان/ تا آن سوی مرزها پیچیده است/ در انتهای رنج‌ام/ دری را جستجو می‌کنم). (ص۳۲)

(گوری آرام خوابیده بود/ گل سرخی بر سینه داشت). (ص۵۹)

(دردها زبان‌ام را جویده‌اند/ در اندوه دست‌ها/ پاهایم فروریخته‌اند/ از برابر آینه عبور می‌کنم/ گربه‌ای رنجور، تهی از رویاها). (ص۹۸)

مهرداد دلتنگ رویاهای بزرگ خویش است. او به روزی می‌اندیشد که دریا در فنجانی غرق شود. او اعتراف می‌کند پیر می‌شود شناسنامه‌اش، رویاهایش اما امیدی که در قاب سینه‌اش هنوز جوان مانده است.

مهرداد پیله‌ور باید برای رسیدن به مهرداد پیله‌ور تلاش کند. او نه می‌تواند شاملو باشد نه می‌تواند شمس لنگرودی. او به امید روزی نشسته است که شعرهایش در کوچه‌های شهر سیل به راه خواهد انداخت. او باید تنهایی‌اش را به باد بدهد به دنبال هویت خودش راه بیفتد.

(خیال نکن گم شده‌ای/ مثل برفی که آب شده باشد).

  • نویسنده : اکبر اکسیر
  • منبع خبر : اختصاصی