خروسخوان بو/ من و اون، مست و مستانه/ دور از چومان، یگانه و بیگانه/ تا کوه دامن بوشوبیم شانه به شانه…
با صدای گرم «عاشورپور» از روزگار کودکی آشنا بودم. نام وی با هنرمندان و روشنفکران زمانهی ما همراه بود. صدای روحبخشاش همواره در خانهمان، طنین می انداخت و قطار روزهای پیوستهی کودکیمان با نفس گرمش در عصرهای تنهایی و موسیقی، بزرگ و بزرگتر می شد …
«عاشورپور» (۱۸ بهمن ۱۲۹۶- ۲۲ دی ۱۳۸۶)، یکی از چهره های همیشه ماندگار موسیقی ایران است که در اعماق روح و جان هر گیلانی و ایرانی، پرشور نشسته است. آزادی، عشق به خاک و عدالت، در موسیقی «عاشورپور» مثل زندگیاش، سرشار از تلاطم رنج، چالش، بیم و امید و کوششهای سترگ بود. او با تلفیق موسیقی بومی گیلان و موسیقی کلاسیک غربی، فضای نوینی را در عرصهی موسیقی پدید آورد و تأثیرش در حفظ ترانههای عامیانه و فولکلور و موسیقی گیلانی ، چنان بوده است که او را «پدر موسیقی فولکلور گیلکی» نامیدهاند.
رنگ و بوی صدای «عاشور پور» با آن تن حزن آلود و شورانگیزش در صعودهای کوهنوردی، رنگ و بوی متفاوتی دارد. با تکرار «سر کوه بلند من نی زنم نی» انگار یکباره، حس اتحاد و همبستگی گروهی، امید، عزم و فراموشی خستگیهای بی امان برای صعود، برای رسیدن، برای یک لحظه درنگ و شوق در جانات، ریشه میدواند در چشماندازهای پهنهی وسیعی که کوه بلند در کنار دره، آرام گرفته است، شب می رود تا «آفتاب خیزان» دل عاشق و گلوی دم گرفتهات را آتش بزند و تا دامن کوه، شانه به شانهی همنوردانت در مه به قله نزدیک و نزدیکتر … واژه واژهی ترانه های او در دفتر ذهن دوستداران موسیقی – که جایگاه ترانه های بیمثال و تکرار ناشدنی زمانه است – به یادگار خواهند ماند و انگار هنوز هست و تا همیشه خواهد خواند …
صدایش یک اتفاق منحصر به فرد است. اتفاقی بین او ، ترانه هایش و مخاطبان مشتاقی که در بند بند نغمه هایش به وجد میآیند، زندگی میکنند و عشق میورزند … ترانه هایی که سرشار است از آوای شورانگیز دریا، کوه ، جنگل و شالیزار ؛ نگاه گیلمردان و گیل زنانی که از پس دردها و فریادهای خاموششان، امید را به تمنا می نشینند. صدای «عاشورپور» بوی بازارهای گیلان را میدهد، بوی باران ، طعم خلوت کوچه های قدیمی و … وقتی که خیالمان لبریز از نوای خوش «ساز و نقاره»ای است که صدای شکستهیمان را در گلوی خستهی این دیار از او لبریز میکند.
«عاشور پور»، بیشتر از عشق ، هنر ، امید و تمام سالهایی که با رنج سپری شد، در یادها می ماند؛ مثل صدای بومی لالایی مادر، مثل صدای جوانی ، شور و عاشقی ، صدای جمعه بازاری که خون به گونه های عاشق می اندازد و توفان به جان دریا .. من تمام این ها را با یاد و نام و صدای «احمد عاشورپور» به خاطر دارم؛ هنرمندی که آوازهایش ، این خاک را در حسرت سکوت و نبودنش، بیتاب می کند…
- نویسنده : الهام کیانپور
- منبع خبر : دوهفته نامه خردورز، شماره 105