شهروند بندرانزلی: سگستانی است این‌جا
شهروند بندرانزلی: سگستانی است این‌جا
آیا طی ۷-۶ ماه گذشته مردم انزلی که داعیه حب‌وطن و تعلق‌خاطرشان به انزلی،گوش فلک را کر کرده، کوچک‌ترین اهمیتی به پرداختن و طرح این موضوع در سطح گسترده (مطالبه‌محوری) دادند؟ و یا اصلاً چنین واقعیتی را «مشکل» تلقی نمودند؟

(کشورهامان چون از تجمع ما پدید آمده‌اند، همان هستند که ما هستیم. قوانین و احکامشان بر مبنای طبایع ما و اعمالشان کردار زشت و زیبای ماست در مقیاسی بس بزرگ‌تر) ویل دورانت-درآمدی بر تاریخ تمدن.

تیترما- سروش ملت‌پرست / ساعت۲۲:۱۰ ۷فروردین ۱۴۰۲ خورشیدی است.سروش ملت پرست - انزلی

ای کاش می‌شد عین بهار طبیعت، تبلور و تجلی تحولی عمیق از درون و از ژرفنای وجود شد و بشارت داد از بهاری راستین و مالامال از دگردیسی و نوزایی فرهنگ و خرد و اخلاق… اما چه حاصل که در این برهوت معنا و قلب و احساس، حتی دیگر نمی‌توان به‌سان همیشه با غوطه‌ورشدن در ادبیاتی پرتکلف و با به استخدام درآوردن واژگانی جذاب، ندا در داد از رستخیز طبیعت و هنگامه بهار و مستی و سرمستی وجود… و با این قبیل لفاظی‌ها چندی هم که شده از غم زمانه و حسرت ایام به دور ماند و به باد فراموشی سپردشان…

با پاسداشت! تدابیر و تمهیدات به‌عمل‌آمده از سوی مسئولان و مدیریت شهری آغاز می‌کنم که خواستند و توانستند «سگستان انزلی!)»(شهری مالامال از سگ‌های بی‌صاحب) را به‌عینیت درآورند و انزلی را در گذر دهه‌ها، اینک مبدل سازند به برهوتی پررنگ و لعاب.

آری؛ همه تعلقات خاطر و دلمشغولی‌ها نسبت به انزلی به جای خود محفوظ؛ اما واقعیت همین است که با سگستان انزلی مواجه‌ایم. هیچ ایرادی ندارد، شاید باز هم بازخورد این متن، از سوی مدافعان افراطی حیوانات این باشد که کثرت و ازدیاد روزافزون سگ‌های بی‌صاحب در شهر انزلی، بیش از هر چیز نشان از درک شهروندان! و ارتباط پویا! و معنادار! اهالی شهر و این حیوانات زبان‌بسته دارد! و باید این واقعیت را ارج نهاد که مؤید زنده‌بودن جامعه انزلی است!!…و نشانگر همزیستی مسالمت‌آمیز انسان و حیوان!…(انگار صحبت از تساهل و همزیستی مسالمت‌آمیز و درخور توجه میان اقوام و نژادها و پیروان ادیان مختلف و کلی خرده‌فرهنگ در دل جامعه انزلی و آن هم به بهترین شکل ممکن است؛ با دردها و شادی‌ها و امیدها و ناامیدی‌هایی مشترک…)

مهرماه ۱۴۰۰بود که نخستین بار شاهد ولنگاری انبوه سگ‌ها در انزلی بودم و متأسفانه این معضل تاکنون؛ یعنی پایان هفته نخست سال۱۴۰۲هم استمرار یافته و وسعت پیدا کرده و رفت‌وآمد سگ‌های ولگرد و نیز سگ‌های غیرولگرد (دارای صاحب) بدل شده است به عمومی‌ترین نمای این شهر ساحلی و مفلس و درمانده و در خود شکسته…

آیا طی ۷-۶ ماه گذشته مردم انزلی که داعیه حب‌وطن و تعلق‌خاطرشان به انزلی،گوش فلک را کر کرده، کوچک‌ترین اهمیتی به پرداختن و طرح این موضوع در سطح گسترده (مطالبه‌محوری) دادند؟ و یا اصلاً چنین واقعیتی را «مشکل» تلقی نمودند؟

آیا درک این قضیه این قدر مشکل است که سکوت و مماشات چندش‌آور و بزدلانه در قبال چنین معضلاتی، موجبات هرچه وسیع‌ترشدنشان را فراهم می‌آورد؟

مستندتر هم که بخواهم اشاره کنم؛ همین امروز بعدازظهر (۷ فروردین ۱۴۰۲) در محوطه باز موسوم به (انبار ایرسوتر) در خیابان بایندر با  ۴سگ مواجه شدم که یکی از آن‌ها بعد از چند غرش، با حرکتی برق‌آسا شلوارم را درید و جر داد… و نشان iso  مدیریت شهری! را با چاکی گران، در شلوارم بر جای نهاد!…

پیرو اتفاق یادشده به ذهنم رسید:

۱-سگ‌های بی‌صاحبی که به یمن ندانم‌کاری مسئولان بدل شده‌اند به عمومی‌ترین نماد شهر انزلی (احتمال اینکه این بلا، یک سیاست کاری مسئولان باشد) هم وجود دارد.

۲-سگ‌های باصاحبی که به یمن توهم مضحک بسیاری دیگر به‌عنوان یکی از مصادیق تشخص و منزلت و مدرن‌بودن! اعتبار یافته‌اند (در عین حالی که روابط سالم و طبیعی میان آدم‌ها نزول فراوان یافته است).

۳-مردمی که هر چند خموشی و خموشی ذلت‌بار و عدم مطالبه‌گری را در قبال چنین معضلاتی برگزیده‌اند، اما شگفتا که اغلب خود را در مقابل دیگر همشهریان و مردم کوچه و بازار چون (هرکولی) قاطع و نفوذناپذیر تصور می‌کنند.

به‌راستی دردی است عظیم؛ خموشی مردم و اینکه در این انفعال مستمر، صوت کریه سگ‌ها، یگانه آوای شهری خفته شده است.

و این میان شلوار جرخورده و چاک شلوارم، بیش از هر چیز مرا متوجه چاک‌ها(خلأها)ی دیرین فکری-فرهنگی-اخلاقی می‌کند که انزلی‌مان را به صلابه کشیده و چون موریانه‌ای، تمامی ارکان و نمادهای هویتی این به‌اصطلاح -دروازه ایران و اروپا- را از میان می‌برد و روند بی‌فرجام و تلخ‌تر از تلخ منیت‌ها و خودبزرگ‌بینی‌ها …و هرزگی‌هاست -که حال با هر توجیهی- به این بحران استمرار می‌بخشد.

در صدر این چاک‌ها(خلأها)ی فکری-فرهنگی اینکه خیلی‌ها به‌زعم خویش، با افراط در به‌اصطلاح لاکچری‌بازی و تبعیت بی‌اراده و توده‌وار از یکسری الگوهای به‌شدت سطحی، می‌خواهند بر طبل آزادی و استقلال شخصیتی خویش بکوبند؛ غافل از اینکه این تبلیغات مسموم (در جهت بی‌احساسی و ازخودبیگانگی شهروندان) جریانی کاملاً هدفمند و هدایت‌شده است که صرفاً مروج لجام‌گسیختگی است و کمترین فایده‌ای در زمینه توسعه اجتماعی – فرهنگی فرد و جامعه پیرامون ندارد. طبعاً مروجان این روند بحران‌آفرین، این قبیل تقلیدهای کورکورانه و رفتارهای حقیر اجتماعی را ترجیح می‌دهند بر هرگونه فرهنگ‌محوری و فرهنگ‌مداری و به‌یاد داشته باشیم که:

سگ و سگ‌بازی و… بیش از آنکه مؤید آزادی باشد، عین به‌دام‌افتادن است و بر باد دادن اصالت…و بنا به ذات و طبیعت آدمی، هیچگاه نمی‌توان خلأهای درونی ـ عاطفی و فقر وجودی آدم‌ها را با تکیه بر چیزهای بیرونی پوشاند و مرتفع نمود.

یه دشت سرسبز یه رود پرآب

یه سد محکم داشتیم تو سیلاب

ما از خوشی‌ها دلامون آزرد

سدُ شکستیم دنیا رو آب برد 

حالا از اون در و دشت چیزی نمونده باقی

انگار از این میخونه صد ساله رفته ساقی

حالا غم ما قد یه دریاست

جایی که باید دل به دریا زد همین‌جاست

نه کار اوناست نه کار ایناست 

از این و اون نیست

«از ماست که بر ماست»(بیژن سمندر)

۷ فروردین۱۴۰۲    بندرانزلی ـ سروش ملت‌پرست

  • نویسنده : سروش ملت پرست
  • منبع خبر : اختصاصی