یادداشت «اکبر اکسیر» بر کتاب؛
کجای جهان بودیم روبسپیر
سرودهی افشین معشوری، نشر مینوک، بهار ۱۴۰۰
شعر، صدای آدمیزادیست، از هر گلویی که برآید شنیدنیست. شعر امروز صندوق درد امروز است و شاعر، راوی دردهای سرزمین اجدادی، درد، همان درد است و کلمات، همان کلمات و فقط زبان شعر است که با گذشت ایام تغییر مییابد و «نو»تر میشود.
شاعران امروز؛ پا به پای دردها و نیازهای امروز در حرکتاند؛ اما چون انسانهای باهوشی هستند به زبان روز سخن میگویند و پیام خود را به نسل خود منتقل میکنند.
افشین معشوری، شعور شعری خود را با دو مجموعهشعر پیشیناش با نامهای «سیاهیهای زمین را خط نمیزنم» و «ترانهیی برای ماهمنیر» به ثبت رسانده است و چون سردبیر، ناشر، خبرنگار، روزنامهنگار و سایر منسوبات تشریف دارند؛ انرژی لازم را برای شعر نمیگذارند و شعر، زنگ تفریح افشین ماست وگرنه اگر هنر اول او بود و شغل بیبدیل او، ناماش از مرزها گذشته بود، چون حرفی برای گفتن دارد، اگر چه هنوز در اواسط انرژی بهسر میبرد و اگر از همین امروز هم اقدام کند، دیر نیست. در شعر او گاه جرقهیی بسیار نو و هوشمندانه حادث میشود که خارقالعاده است:
ایستاده،
مانند بوتههای نیشکر
در برابر باد
ذبیح!
یا مذبوح!؟ ص ۱۱
و یا:
میان فک بالا و پایین
واژههایی مزمزه میشد
با مخرجی مشترک،
از میدان سرخ مسکو
تا برج آهنین ایفل… ص ۱۵
و همینطور:
هان
ای یوسفخان!
تو،
تفنگ ندیده
بر اسب ننشسته
تیر نیانداخته
شکار آهو نکرده
خان کدام ولایت بیخوان بودی… ص ۲۳
افشین معشوری باید کاری کارستان بکند تا صدایاش از محدودهی گیلان فراتر برود، زیرا لیاقت اجرای شعر روز را دارد. او میداند چگونه از عینیات جلیل بگوید و از ذهنیات علیل برگردد و نام پدیدههای اطراف و اشخاص و درختان و پرندگان بومی را مثل محاورهی روزمره در شعرش بیاورد و نترسد از اینکه لاشخوران تماشا به شماتتاش بنشینند. جسارت در بیان و زبان شعر امروز از اهم وظایف شاعر آگاه امروز است:
نرگس شیراز را
بریزید جلوی گاوها
سوسن چلچراغ را
خرج قاطرهای داماش کنید
اصلا بسپارید الاغها،
باغهای گل محلات را لگدکوب کنند
سینهسرخها را پر بدهید
و به جایشان
طوطیهای سخنگو بیاورید
تا انتحار دستهجمعی لالههای واژگون
چیزی نمانده است
در بهارستان
پر شده از مرغ مینا
قرصهایم تمام شده است
کرونا،
مرگ موش
یا هر چیز دیگر
به چوپان دروغگو بگویید:
بازی خوردی،
گرگ آمده بود… ص ۳۶
به افشین معشوری که در گوشهیی از این مرز پرگهر به همراه همکار و دوست شاعرمان فرامرز محمدیپور به کار فرهنگی مشغول است؛ درود میفرستم، چون «عطرشالیزار»ش هنوز هم از آستانه، لاهیجان و لنگرود بر مشام و جانها موج میزند.
او؛ شاعری «خرد ورز» است، این روزنامهنگار خوشفکر را گرامیبداریم و تشویقاش کنیم تا شاعر باقی بماند. او حرفهای زیادی برای گفتن دارد.
*-تیتر بخشی از یکی از شعرهای کتاب است.
- نویسنده : اکبر اکسیر
- منبع خبر : اختصاصی
کامیل قهرمان اوغلو
تاریخ : ۲ - اردیبهشت - ۱۴۰۰
سلام و عرض ادب و احترام دارم به ناقد بزرگ جناب اوستاد اکبر اکسیر، بنده دیرزمانی ست که تمامی مقاله های تنقیدی وی را به دقت و عطشوار می خوانم و بهره می برم از روزنامه اطلاعات گرفته تا دیکر مجله ها و اینترنت و غیره…
واقعن قلم جناب اکسیر خواندنی ست و بعنوان شاعر و ناقد حرفه ای به روی تفکرم، فکرهای بلندی اضافه کرده و وی را با نام ” خالق فرانو” می ستایم. ضمنن هر چند این یادداشت کوتاه است اما در کوتاهی، بلندترین تفکر ادبی در مورد مجموعه شعر به افشین معشوری عزیز به شمار می رود. اگر بجای جناب معشوری بنده باشم تمام پیشنهادهای حناب اکسیر رو به گوش دل شنیده و نکته های کلیدی اش رو در هنر خویش که شعر و ادبیات است عمل کرده و موفقیتهای لازم را به دست می آورم و… و…
با سپاس و درود ؛ کامیل قهرمان اوغلو