احسان محمدی
در عکس سمت چپ یک خانم بعد از فارغ شدن در جشن فارغالتحصیلی شرکت کرده است و ز غوغای جهان فارغ دارد به کودکش نگاه میکند.
فارغ یعنی خلاص، رها، آزاد، به دور، شاد، بینیاز و… برای همین:
به زنی که زایمان میکند می گوییم فارغ شد، یعنی از حاملگی خلاص شد.
وقتی کسی دانشگاهش تمام میشود میگوییم فارغالتحصیل شد، یعنی از درس و امتحان رها شد.
وقتی کسی محو چیزی میشود میگوییم: ز غوغای جهان فارغه! یعنی به دور از قیل و قال اطرافش فقط دارد روی یک چیز تمرکز میکند.
در عکس سمت راست فریبزر عربنیا را در نقش مختار میبینید. فارق یعنی جدا کننده. مختار ثقفی در مختارنامه تلاش میکرد حق و باطل را از هم جدا کند. پس او فارق است. یعنی فرقگذارنده بین ظالم و مظلوم.
در ادبیات فارسی بسیار کم از فارق استفاده میکنیم. معمولاً چیزی که بیشتر میگوییم و مینویسیم فارغ است.
فارغ از این حرفها
فارغ از رنج زندگی
فارغ از تعصب
فارغ از نام و نان
فارغ از جنسیت
پ.ن: در قیاس معالفارق هدف مقایسه است. یعنی جداکردن. پس فارق درست است.
- نویسنده : احسان محمدی