میلاد خوشتراش لنگرودی
می دانستم که برای معشوقه
باید گُل خرید …
امّا ما گرسنه بودیم …
پولی که برای خرید گُل کنار گذاشته بودیم
را خوردیم …این جملات منتسب است به ییلماز گونی نویسنده و کارگردان ترکیهیی، حکایتی آشنا از مِهرهای جامانده از قلبهای ناآرام، رنجی که شاید بسیار مردم بدان دچار بوده و هستند، قلبهای بزرگی که دستان خالیشان جا ماند از وصال معشوق، در جهانی که فریبندگی دروغ زیباتر است از عریانیِ واقعیت باید با این جملات در خلوت ملاقات کرد و بهبه و چهچه نثار کرد و برای این عاشقان خاموش کف زد.
احمد شاملو نیز سروده بود:
از انسان که تویی/ قصهها میتوان سرود/ غم نان اگر بگذارد…
جهان امروز؛ جهان سرمایه است، جهانِ فلز و کاغذ، جهانی که نان به نرخ روز میدهند و آشفته زمانی است برای آنها که با جیب خالی پز عالی بدهند، حالا دیگر «در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن» شرط اول قدم آن نیست که مجنون باشی، شروط اش فرق میکند.
هدف این نوشتار، نه ستایش گذشته است و نه تکفیر عصر حاضر، میخواهم بگویم آنکه سر قرار با گل نمیآید، آنکه سر سفره شام شمع نمیگذارد، آنکه کادو تولد را اندک و بیصدا تحویل میدهد؛ بی تفاوت نیست، بلکه دستهایش خالی است، اگر جایی دوستت دارم از یاد کسی رفت؛ نشان از بیمروتیاش نیست، گاهی آنقدر گرفتار است، آنقدر بغض دارد، آنقدر صدای مرده در گلو دارد که نای دوستت دارم برایش نمی ماند.
باور کنید جملهی «ظاهر زندگی دیگران را با باطن زندگی خودمان مقایسه نکنیم» یک شعار نیست، باور کنید عاشقانههای روتوش شدهی اینستاگرام تنها جلوهی روابط عاشقانه نیست، دختران موبور و مردان سیکس پک، شاید سکانسی چند دقیقهیی از کارخانهی رویاپردازی بنگاههای سرمایهسازی هستند، آرمانشهری که در فیلمهای کیشلوفسکی فقید به درستی انسان را در گیر و دار چراغانی و بیلبورد و تبلیغات دنیای معاصر نشان میدهد، انسانی غرق در دروغهای حقیقی؛ اما حقیقتا تنها و رها شده در فردیت، انسانی افسرده با قهقهههای دروغین…
همه قرار نیست بیل گیتس و جورج کلونی باشند، قرار نیست الزاما عاشقانههایمان به کیت وینسلت و دی کاپریوی تایتانیک طعنه بزند، زندگی را در قاعدهی سریالهای ۹۰ قسمتی دنبال نکنیم، ما آدمهایی هستیم با قامتهای خمیده و تنهای زخمی از ناملایمات جامعه، ما هم میدانیم برای معشوق باید گل گرفت، اما دستانمان خالی است، گرسنهایم، پاهایمان توان رفتن ندارد، پول قلک احساس را خوردیم، زخمهایمان را پوشاندیم و معمولیِ معمولی دور از لنز دوربینها با خاطراتمان پفیلا سرو کردیم.
- نویسنده : میلاد خوش تراش لنگرودی
- منبع خبر : دوهفته نامه ی خردورز، شماره ی 96