وحید میررفتار
نمیشودکه گیلانی باشی، پدربزرگ پدریات کارشناس چای باشد، پدرت کارمند سازمانچای، پدربزرگ مادریات باغدار چای و این گونه ساده، از این فجایع گذشت.وقتی یک کشاورز، منظورم کشاورز سنتی است که نماد زور و بازو و سادگی است؛ یعنی سادهترین هموطن من و شما در این خاک، امنیت مالی و طبعاً امنیت روانی و در نهایت امنیت جانی آن هم در این روزهای بلای مهمان ناخوانده چینی ندارد، دیگر چه صحبتی میماند از دانشجو و کارمند و تاجر و راننده و بازاری.
ما گیلانیها مثَلی داریم که ترجمهی کلمه به کلمهاش میشود «هر چیزی که دروغ باشد شکم (غذا) دروغ نیست»، مقصود این است که از همه چیز برای قناعت میتوان گذشت. میتوان از مسافرت سالی دو بار، به سالها سفر نرفتن قناعت کرد. از خرید هر فصل یک دست لباس، به خرید سالی یک دست و شاید بدتر از آن تنزل کرد. از مهمانی دادن و رفتن به مهمانی حتی، اما از شکم و از غذای روزانه نمیشود.
آنقدر با کشاورز از این بازیها کردند که کشاورز گیلان و مازندران (البته بیشتر در گیلان) چارهیی جز فروش زمینهای خود ندید، آن هم به چه قیمت؟! مفت! شاید نصفِ نصفِ قیمت، تا امروز شوربختانه شاهد شهرکهایی در گیلان باشیم که روی تابلوی نام شهرک بنویسند:
ورود افراد بومی ممنوع
به کجا رسید این کشاورزی؟ بدهی، وام بانکی، دختر دمبخت، پسر دانشجو و.. زمینها را فروخت؛ چون در خرج یومیهاش وا مانده بود و در خرج روزانه، شرمسار خانواده شده بود و به هزار و یک نفر بدهکار بود.
شاید بسیاری بگویند کشاورزی باید مدرن باشد؛ بله، کشاورزی صنعتی و ابزار مدرن؛ اما قبل از این ابزار و هزینهی آن، باید چیز دیگری تغییر کند و آن فرهنگ است.
کشور کوچک هلند با مساحت ۴۲ هزار کیلومتری که ۱۸ درصد آن دریاست، از لحاظ وسعت در رتبهی ۱۳۱ جهان قرار دارد. هلند ۴۰ بار کوچکتر از ایران است، حتی کوچکتر از استان آذربایجان شرقی (با ۴۵ هزارکیلومتر مربع مساحت)، با این حال دومین تولید کنندهی محصولات کشاورزی است.نُه ساله بودم که برای آخرین بار پرورش پیلهی ابریشم را در شهری که به اسم «شهر ابریشم» معروف است دیدم. شاید امروز در لاهیجانی که اولین مجسمهی ورودی شهر «دوک نخریسی ابریشم» بود، از کودکان زیر ده سال شهر بپرسیم «آیا ابریشم محصول لاهیجان بود» لبخندی از سر تمسخر تقدیم کنند.
هجده ساله بودم که کشاورزان چایکار، با قیچی و آن گونیهای چند متری متصل، به جان بوتههای چای افتادند و در ۲۱ سالگی شاهد تعطیل شدن سازمان چای کشور و بسیاری از کارخانههای چای و پژوهشکده و بازخرید کارمندان سازمان (که پدر هم با ۲۳ سال سابقه جزو آنان بود) و پس از آن مثل برگ پاییز، تک به تک تعطیلی کارخانههای چای استان از فومن تا شهسوارِ مازندران، و کارخانههای چای که نماد ساختمانهای مدرن ۵۰، ۶۰ و ۷۰ سال پیش گیلان و قسمتی از مازندران بودند.
هماستانیهایم در شهرهایشان به چشم دیدهاند روزگاری را که ۱۸۵ کارخانهی چای در گیلان و مازندران فعال بود و اکنون بیشتر آنان تعطیل و یا نیمه فعال هستند و…
حالا تنها ۳۰ درصد چای کشور از داخل تامین میشود و ۷۰ درصد آن وارداتی است. حالا که درشهرم چند سالی است یکی ازآن کارخانههای معروف و اولیهی چای به هتل، استخر و کافی شاپ تغییر وضعیت داده و ورود برای عموم هم آزاد است، دوباره همان داستان را میشنوم، داستان تکراری پیلهی ابریشم و چای که اینبار در مورد برنج به گوش میرسد.
- نویسنده : وحید میررفتار
- منبع خبر : اختصاصی