تیترما-میلاد خوشتراش لنگرودی/ به سبب انجام کاری سری به دادگستری زدم. گسترهی داد و بیداد بود، حجم عظیمی از پروندههای ریز و درشت و مردمی که حیرانی از سر و رویشان میبارید. برای انجام کار به یکی از اتاقها راهنمایی شدم. فضای شلوغ و درهم تنیدهی اتاق که پر بود از کارمندان و ارباب رجوع، بیش از هر چیز جلب توجه میکرد.
از کارمندی راهنمایی خواستم و تنها با اشارهی چشمانش مرا به کارمند بغلی ارجاع داد. کارمند دوم حوصله نداشت و انگار فضای شلوغ ناهنجاری و جرم، او را به این باور رسانده بود که همه مجرم هستند؛ مگر اینکه خلافش ثابت شود، مرا نیز با همین نگاه می دید. در سوالاتش بیحوصله بود و ادب مکالمه را روا نمیداشت، خیلی صبوری کردم، اما در انتها که کارم تمام شد، به او گوشزد کردم که حق چنین برداشتی از شخصیت دیگران ندارد.
مشهود است که مردم از مراجعه به سیستم عریض و طویل دادگستریها ناراضیاند. کاغذ بازیهای بیحاصلی که فقط پرونده روی پرونده میافزاید.خوب که نگاه کنید، علت رفتارهای ناپسند کارمندان و قضات را در حجم بالای پروندهها و مراجعهکنندگان درک میکنید. جامعهیی که سرخوردگیهای اجتماعیاش را لای پرونده برای دادگستری حواله میکند، قطعا میان عدل و ظلم، میان آرامش و شلوغی، میان اصلاح و ثبات وضع موجود، خط باریک قرمزی نخواهد دید، تا عدالت را به مثابه فصل الخطاب مشاهده نماید.
اینجا دقیقا مرز باریک میان فهم جرم است تا صادر نمودن حکم، پروندههایی که در ظاهر بسته میشوند؛ اما در باطن شعلههای عمیق کینهورزی را در جامعه رواج میدهند و نتیجهاش هم تولید پرحجم جرم و جنایت است. وقتی پایهگذاری قانون در برقراری عدالت بیثمر میشود، دیگر نمیتوان انتظار داشت در مرداب دادخواهی با دست و پازدن به نجات فکر کرد، چون این تقلا بیشتر ما را در منجلاب ناهنجاریها غوطهور میکند.
از دادگستری بیرون آمدم. به پروندههای بسته فکر میکردم و زخمهای باز، به چشمان خستهی مردم از دویدنهای بیحاصل، به خشم، انتقام و طلاق، به همهی این صفات زشت که انگار دارد عادی میشود برای ما، به قضاتی که با بستن هر پرونده شاهد هجوم پروندههای باز دیگریاند.
در شلوغیها گم میشوم، لای دایرهیی از رنجهای بیشمار…
- نویسنده : میلاد خوشتراش لنگرودی
- منبع خبر : اختصاصی