رشت هم زمانی جوانی برومند بوده
رشت هم زمانی جوانی برومند بوده
  در بازار رشت قدم می‌زنم، پیرمردی که سال‌هاست او را در بازار می بینم، از پشت سر فریاد می‌زند: «بشید کنار بشید کنار»  کنار می‌کشم که بگذرد با گاری مملو از ماهی و تکه‌های یخ. سال‌هاست این چرخ دستی را پر و خالی را از این سوی بازار به آن سوی می‌برد، کاش می‌توانستم یک طرف چرخ‌دستی‌اش  را بگیرم و ازخستگی او کمی بکاهم...
تصویر تزئینی است

تصویر تزئینی است

مهوش نسیم‌فر

  • عضو انجمن زنان و جوانان حافظ محیط زیست گیلان

 

در بازار رشت قدم می‌زنم، پیرمردی که سال‌هاست او را در بازار می بینم، از پشت سر فریاد می‌زند: «بشید کنار بشید کنار»  کنار می‌کشم که بگذرد با گاری مملو از ماهی و تکه‌های یخ. سال‌هاست این چرخ دستی را پر و خالی را از این سوی بازار به آن سوی می‌برد،کاش می‌توانستم یک طرف چرخ‌دستی اش  را بگیرم و ازخستگی اوکمی بکاهم…

او می رود و من ازپشت سر صورت تکیده و پر چین وچروکش را نگاه می‌کنم و دست‌های  خسته  و خشنش را .

دستها‌یی که گویای  سال‌ها کار پرمشقت است. پیرمرد چرخ‌دستی را از نقطه‌ای به نقطه‌ی دیگر بازار هل می‌دهد .  کاش می‌شد پای حرف‌هایش بنشینم، اما او مدام در حرکت است.

اگر ماهی‌فروش بود یا  جای ثابتی در بازار داشت می توانستم خاطرات سال های دور بازار رشت را که در سینه‌اش پنهان است را بیرون بکشم و غم‌ها و شادی‌هایش را جویا شوم که بی‌تردید با غم‌ها و شادی‌های رشت گره خورده است.

او روح سخت‌کوش رشت است که در جان مردی زحمتکش حلول کرده است.  رشت که زمانی پلی برای  قافله‌‎ها بود، رشت هم بی‌گمان روزی جوانی برومند بوده، مثل این مرد که هنوز ته مانده‌های نشاط جوانی‌اش را در بازار رشت می‌چرخاند.

بازار رشت پر از داستان‌های دور و دراز است. بازاری که ازگذشته‌های دور پر از تحرک و جنب وجوش بوده ، گویی هنوز صدای بازرگانان ارمنی، روسی، ایرانی و یونانی در این بازار به گوش می‌رسد.

به روزهای رفته فکر می‌کنم، به پیرمرد، به بازار رشت، به زاد‌گاه خسته ام، به چرخ دستی که با سر و صدا پیش می رود وچرخ زمان که بی سر و صدا. دوباره صدای پیرمرد در گوشم می‌پیچد: «بشید کنار، بشید کنار»

  • نویسنده : مهوش نسیم فر
  • منبع خبر : اختصاصی