دکتر حسن درخشیده لنگرودی *
اشاره
یکی از مهمترین تکالیف ما در درجهی اول، مهندسی فرهنگ است؛ یعنی مشخص کنیم که فرهنگ ملی، فرهنگ عمومی و حرکت عظیم درونزا و ضرورتبخش و کیفیتبخشی که اسمش فرهنگ است و درون انسانها و جامعه به وجود میآید، چگونه باید باشد. اشکالها و نواقصاش چیست و چگونه باید رفع شود؟ کندیها و معارضاتش کجاست؟ مجموعهای لازم است که اینها را تصویر کند و بعد مثل دست محافظی هوای این فرهنگ را داشته باشد. نمیگویم به طور کامل بر آن نظارت کند؛ چون نظارت بر فرهنگ به صورت کامل نه ممکن است و نه جایز؛ اصلا رشد فرهنگی با ابتکار و آزادگی و آزادی و میدان دادن به ارادههاست؛ در این تردیدی نیست، منتها هوای کار را باید داشت.(مقام معظم رهبری ۸ دی ۸۳)
آغاز سخن
تیترما- دکتر حسنعلی درخشیده/ امروزه در مواجهه با فرهنگ جهانیسازی، اهمیت هویتهای قومی و ملی در عرصههای خرد و کلان فرهنگی حائز اهمیت بیشتری میشود. مفاخر یک ملت رابطهای مستقیم با هویت و خودباوری فرهنگی آن ملت در فرایند جهانیسازی دارند. مفاخر افراد یا پدیدههایی هستند که میتوان به آنها افتخار کرد و به عبارتی مایه فخر و مباهات هستند.
در مورد مفاخر در فرهنگها و تمدنهای گوناگون مطالعات و تحقیقهایی انجام گرفته که بیشتر این تحقیقها مربوط به افراد یا اشخاصی است که در یک حوزه نخبه بوده و برای فرهنگ میزبان نوعی افتخار به حساب میآمدند. این تحقیقها را میتوان در یک دایره شناختی با عنوان مفخرهشناسی قرار داد. اما نکتهای که باید به آن اشاره کرد، این است که اصولاً معنا و گستره مفاخر چیست و آیا معیارها و شاخصههایی برای شناسایی این مفاخر وجود دارد یا خیر، و اگر وجود دارد این شاخصهها کداماند.
پس از این مفاهیم اساسی، مهمترین بعد کارکردی شناخت مفاخر بعد هویتی آنهاست. شاید ابعاد تخصصی و حرفهای یک مفخره تنها برای علاقهمندان و متخصصان آن حوزه قابلاهمیت باشد، اما بعد هویتی آنها میتواند موجب ارتقای فرهنگ عمومی و اعتلای هویت قومی و ملی در گسترهای فراختر باشد.
بیشک گرامیداشت یاد و نکوداشت مقام بزرگانی که در عرصههای مختلف علم، تاریخ، هنر، فرهنگ، مذهب، سیاست و … حماسه آفرینی نموده و با صرف جان و مال و عمر گرانمایه بیش از پیش بر غنی نمودن گنجینه های علمی – فرهنگی این مرز پر گهر افزوده اند؛ وظیفهای است که هر ایران و ایرانی در هرجایگاه و مقامی که باشد بر عهده دارد.
نگارنده در زمره مفاخر و مشاهیر نیستم؛ اما نیک میدانم در باب مفاخر و مشاهیر ایران نگاه علمی و آگاهانهای تاکنون نداشتهایم و همین ناآگاهی و جهالت بعضا همراه با رانت، سبب مکتوم ماندن نام اندیشمندانی که درخشیدند و آثار بزرگ و تابناکی به جا گذاشتهاند، شده است.
آفتها
چشمهایمان را باز کنیم و هرکسی را مفاخر و مشاهیر ندانیم و لااقل کمترین لطف به بزرگان کشور این است که دستاندرکاران انجمنهای مفاخر سرزمینم، تنها با دیدن و دعوت شدن به صرف یک فنجان چای، عکساش روی دیوار اتاق انجمن به عنوان مفاخر و مشاهیر نصب نشود. زیرا این امر هم خیانت است و هم به مصداق آیه مبارکه قرآن که فرمود «یا داود انا جعلناک خلیفت فی العرض فحکم بین الناس باالعدل (ای داود ما تو را بر روی زمین حاکم قرار دادیم که بین انسانها با عدالت رفتار کنی) بیکفایتی آشکار است.
آگاهی یافتن جامعه از مفاخر و مشاهیر خود و تمیز دادن آنها در فرایند زمان و شرایط حال چگونه میسر است؟ آیا این دو به درستی شناخته میشوند یا خیر؟ آیا دست اندرکاران انجمنهای مفاخر در سطح کشور کارشان را به درستی انجام میدهند؟ آیا اصلا میدانند چه شخصیتی را باید مفاخر دانست و کدام چهره را میبایست مشاهیر نامید؟ و آیا هنرمندان، نویسندگان، دانشمندان علوم مختلف، جایگاه واقعی خود را در میان مردم یافتهاند یا غریبانه در پستوی خانهها به انتظارند تا دستی از غیب درآید و کاری کند؟ این تمام آن چیزی است که میخواهم در موردش بنویسم و با مسئولین کشور تشریک مساعی کنم.
و اما…
فرهیختگی به معنی پرورش یافته بودن و پروردگی است و مشاهیر به معنی بزرگان و انسانهای مشهور است. نخبه به معنی بهتر است. فردی که اثرگذاری وی در تولید و گسترش علم و هنر و فنآوری و فرهنگسازی و مدیریت کشور محسوس باشد.
مفهوم مفاخر
مفاخر جمع مفخر و مفخره است، یعنی آنچه که باعث فخر است. مصدر آن مفاخرت به معنی فخر کردن یا نازیدن به چیزی است. معنای مفاخر فقط کسانی را شامل میشود که کارها و دستآوردهایی داشته باشد که باعث افتخار یک ملت و جامعه است، بنابر این هر مفاخری مشاهیر نیز میتواند باشد.
اما واژههای فرهیخته، چهره ماندگار، نخبه و… واژگانی هستند که در ادبیات فارسی معاصر گاه بهجای مفاخر و گاه برای دلالت بر معنایی نیز به گستره معنای مفاخر استفاده میشود . فرهیختگی به معنی پروردگی و پرورش یافته بودن و فرهیختن به معنی تربیت کردن و… است.
چهره ماندگار ترکیبی جدید است. چهره در این ترکیب اسم فاعل است. صفت ماندگار هم معنای توصیفی و هم تجویزی و دستوری دارد.
مشاهیر به معنی بزرگان و مردان مشهور است. مشاهیر شامل افرادی میشود که شهرتشان به سبب دستاوردهای مثبت و خیرشان است و هم شامل کسانی میشود که به خاطر کارهای منفی و عملکرد شر و بدشان به شهرت رسیدهاند.
نخبه به فرد برجسته و کارآمدی اطلاق میشود که اثرگذاری وی در تولید و گسترش علم و هنر و فنآوری و فرهنگسازی و مدیریت کشور محسوس باشد و هوش، خلاقیت، کارآفرینی و بلوغ فکری وی در راستای تولید و گسترش دانش و نوآوری موجب سرعت بخشیدن به رشد و توسعه علمی و اعتلای جامعه انسانی کشور گردد.
شناخت مفاخر
افرادی که با ذهنی جوینده همواره در جهت نوآوری و مراحل کمال کارشان گام برداشتهاند و سهم عمدهای در پرورش مردم و ارتقای کیفیت زندگی آنها داشتهاند و باعث پیشرفت و بالندگی و تاثیر مثبت بر فرهنگ شدهاند.
معیار انتخاب افراد به عنوان مفاخر
این افراد در زندگی خود ابتکار، تداوم، کیفیت کار، کمیت کار، میزان شهرت در قلمرو کار و آثاری که در حوزه تخصصی خود بر جای گذاشتهاند شناخته شده و شهرت مییابند. مطالعه زندگی بزرگان و نامآوران باعث میشود ما با علل و رموز موفقیت آنها آشنا شویم و صفات روحی و اخلاقی آنها را که باعث شده است از آنها شخصیتی ماندگار و تاثیر گذار بسازد، بشناسیم و با الگو گرفتن از زندگی آنها کیفیت زندگی خود را بالا ببریم و راه موفقیت و کمال خود را هموار سازیم.
جایگاه مفاخر در هویت ملی
دست اندرکاران و متولیان فرهنگ جامعه باید با تفهیم ویژگیهای فرهنگی به نسل جوان، آنان را ابتدا از نوعی بیتفاوتی و بیحسی فرهنگی به مرز حساسیت و انگیزش فرهنگی سوق دهند و با به تصویر کشیدن نقاط و زمینههای قوت و مثبت فرهنگ ملی، زمینه نوعی تعلق خاطر این نسل را به فرهنگش فراهم آورند.
به کارگیری راهکارها و شیوههای احیای هویت فرهنگی، گامی است که پس از آسیبشناسی فرهنگی، باید پیمود. یک جوان، ضرورتاً باید ریشه در فرهنگ خودی (ملی) داشته باشد تا بر اساس آن هویت فرهنگی اش را بتواند شکل دهد. لازمه این امر، شناخت آن فرهنگ، عقیده به آن و یافتن مشترکاتی میان خود و فرهنگ ملی است. نسل جوان، در این صورت، درک میکند که اندیشمندان، متفکران، استادان و شخصیتهای برجسته علمی، ادبی و هنری این فرهنگ کداماند؟ علاوه بر آن به خوبی آگاه است که فرهنگ ملی او نسبت به فرهنگهای دیگر چه برتریای دارد؟
مؤلفههای گونهشناسی مفاخر
مفاخر در گسترۀ بزرگی از حوزههای انسانی و پدیداری قابل شناسایی هستند که در نخستین طبقهبندی میتوان آنها را به دو گروه «مفاخر انسانی» و «پدیداری» تقسیم نمود. مفاخر انسانی شامل انسانهای فرهیختهای است که در گسترههای مختلف موجب افتخار و مباهاتاند و مفاخر پدیداری شامل کلیه پدیده های غیرانسانی است که برای یک فرهنگ دارای ارزش و افتخارند در مفاخر انسانی مهمترین مؤلفه آن، انسان بودن مفخره است؛ برای مثال: فردوسی، مولوی، سعدی و حافظ انسانی شناخته میشود.
مفاخر انسانی خود در قالب دو زیرگروه «مفاخر فرهنگی» و «علمی» قابل تمایزند. مفاخر فرهنگی بر مبنای تعاریف فرهنگ شامل مؤلفههایی مانند مفاخر مذهبی، ایثار و شهادت، هنری، ادبی، سیاسی و امثال آن هستند و مفاخر علمی در زیرگروههای مفاخر علوم انسانی، علوم تجربی، علوم محض و علوم فنی قرار میگیرند.
گروه دوم در مقابل مفاخر انسانی را میتوان با عنوان «مفاخر پدیداری» شناخت این گونه مفاخر شامل تمامی پدیده های غیرانسانی است که موجب مباهات و تفاخر میشوند. بر این مبنا آن افتخار کنند یا بنازند.
هرچند در گفتمان روزمره، مشاهیر و مفاخر در یک حوزه معنایی همتراز دیده میشوند؛ اما این دو واژه و کاربردهایشان دارای تمایزهای ظریفی هستند که لازم است به طور مختصر اشاره شود. مشاهیر بیشتر به افراد مشهور و شناسا دلالت دارد و لزوماً یک فرد مشهور، یک مفخره نیست و بالعکس آن، ممکن است یک مفخره مشهور نباشد. بنابراین باید دقت داشت که حاکم ظالم یک ملت ممکن است در سرتاسر دنیا شناخته شود و به منزله یک فرد مشهور شناخته شود یا یک بازیگر فیلمهای غیر اخلاقی در گسترهای جغرافیایی مشهور باشد، اما هرگز با توجه به نظامهای ارزشی نمیتوان آنها را مفخره و الگوی نسل جوان دانست.
مفاخر بر مبنای ارزشهای فرهنگی و اجتماعی شناسایی میشوند؛ بنابراین میتوان مفاخر را شاخصه های ارزشی در جامعه دانست؛ یعنی آنها ارزش یا ارزشهایی را در بالاترین وجه آن دارا هستند.
عواقب عدم توجه به شناسایی و معرفی مفاخر
شناسایی مفاخر میتواند موجب تقویت هویت فرهنگی در گسترههای منطقهای، ملی و فراملی شود. عدم توجه به مفاخر هم میتواند موجب تضعیف هویت فرهنگی و هم تضعیف نظامهای ارزشی شود. اگر ما قدر مفاخر خود را ندانیم و آنها را معرفی نکنیم، ارزشهای جدید و منافی با فرهنگ ما جای آنها را خواهند گرفت و در مواجهه با جنگ فرهنگی و جنگ نرم مغلوب خواهیم شد.
وجه دیگر اهمیت و ضرورت حوزه مفخرهشناسی این است که اگر ما مفاخر خود را شناسایی و به آنها توجه نکنیم، با پدیدهای روبهرو خواهیم شد که از آن با عنوان «جعل هویت مفاخر» نام میبرند؛ به زبان سادهتر، مفاخرمان را میدزدند.
در عصر حاضر جعل هویت مفاخر قلمرو فرهنگی ایران به صورتهای مختلف در حال رشد است. برخی از این مفاخر توسط کشورهای تازه استقلال یافته و گاه کشورهای عربی از فرهنگ ایرانی جدا دانسته میشوند و هرگز به این نمی اندیشند که این مفاخر به کل حوزه قلمرو فرهنگی ایران و اسلام و نه جغرافیای سیاسی خاص تعلق دارند و همواره ملت هایی که دارای ریشه های یکسان و فرهنگ مشابه هستند باید با یکدیگر تعامل کرده و مفاخر و ارزش های فرهنگی را در قلمرو فرهنگی ارج نهند.
سخن پایانی
مفاخر به معنای اشخاص، پدیدهها یا چیزهایی که مایه افتخار و مباهاتند از مهمترین مؤلفههای هویت فرهنگی به شمار میروند که بر اساس گستره جغرافیای فرهنگی و نظامهای ارزشی شناسایی میشوند.
مطالعه و شناخت مفاخر را میتوان با عنوان مفخرهشناسی یاد کرد و بر مبنای ارزشهای فرهنگی هر جامعه به شناخت آنها پرداخت؛ زیرا مفاخر نمونههای شاخص ارزشهای هر جامعه و فرهنگ آن هستند.
شناسایی مفاخر و طبقهبندی آنها را میتوان از مفهومشناسی حوزه مفاخر آغاز کرد، همانطور که در معنای مفاخر از اشخاص و چیزها یاد شده، میتوان در تعریف کاربردی این حوزه مطالعاتی به دو حوزۀ انسانی و پدیداری اشاره کرد.
در پایان از «کمال عباسنژاد» ریاست روشنفکر و فرهنگدوست اداره فرهنگوارشاد شهرستان لنگرود و همچنین از استاد «فرامرز محمدیپور» شاعر و روزنامهنگار لنگرودی که همواره قوت قلب جامعه ادبی و هنری شهرستان هستند، سپاسگزارم.
.
*نویسنده وحقوقدان
منابع و ماخذ
۱-انوری، حسن (۱۳۸۱). فرهنگ بزرگ سخن. تهران: نشر سخن.
۲-بشریه، حمید (۱۳۸۷). فرهنگ از دیدگاه انسان شناسی و قوم شناسی. تهران: نگاه معاصر.
۳-چیتاسبر، جی. بی (۱۳۷۳). مقدمه ای بر جامعه شناسی با تاکید بر جامعه شناسی روستایی.مترجم: احمد حجاران و مصطفی ارکید. تهران: نشر نی.
۴-دهخدا، علی اکبر (۱۳۷۷). لغت نامه. جلد ۱۱٫ تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
۵-رضی، حسین (۱۳۷۷)، ارتباطات میان فرهنگی: تاریخ مفاهیم و جایگاه پژوهشی دانشگاه امام صادق (ع). ۶ و ۷
۶-رفیع پور، فرامرز (۱۳۸۷). توسعه و تضاد: کوششی در جهت تحلیل علل پیدایش انقلاب اسلامی و مسائل اجتماعی ایران. تهران: شرکت سهامی انتشار.
۷-روح الامینی، محمود (۱۳۸۱). زمینه فرهنگ شناسی. تهران: انتشارات عطار.
۸-زرین کوب، عبدالحسین (۱۳۷۲). نقد ادبی. تهران: امیر کبیر.
۹-شایان، سیاوش (۱۳۸۶). ضرورت توجه به مفاخر جغرافیدان در کلاس های درس جغرافیا. رشد آموزش جغرافیا. ۸۱
۱۰-شمیری، حمیدرضا. وفایی، ترانه (۱۳۸۸). راهی به نشانه – معنا شناسی سیال: بررسی و تحلیل «ققنوس نیما یوشیج» از دیدگاه نشانه- معنا شناسی. تهران: انتشارات علمی فرهنگی.
۱۱-شیخوندی، داور (۱۳۸۲). جهانی شدن و هویت فرهنگی محلی، رشد آموزش علوم اجتماعی. ۲۳٫
۱۲-قائم مقام فراهانی (۱۳۷۳). مشات. به کوشش بدرالدین یغمایی. تهرام: شرق.
۱۳-محمدی، سید بیوک (۱۳۷۰). الگوهای فرهنگی. فرهنگ ۳٫
- نویسنده : دکتر حسنعلی درخشیده
- منبع خبر : اختصاصی