مجموعه غزل و دوبیتی احمد خویشتندار لنگرودی؛ طنین کومه باران، نشر آوایغزل ۱۴۰۲
تیترما- اکبر اکسیر / «احمد خویشتندار لنگرودی» پیرمرد غزل و دوبیتی متولد ۱۳۲۶ در لنگرود است و صدایی که میشنوید «طنین کومه باران» است.
از شاعران غزل و دوبیتی دههی پنجاه مجله جوانان که با کوشش استاد علیرضا طبایی منتشر میشد، عدهی قلیلی شاعر ماندند و به امروز رسیدند. نامِ صدها نفر از شاعران دوشنبهها را میتوان ردیف کرد و در نوستالژی آن غوطه خورد.
مجله که به شهرستان میرسید این شاعران -اغلب جوان- خود را به دکههای موسسه اطلاعات میرساندند و با شوق و شور عحیبی به ورق زدن مجله میپرداختند تا ببینند این هفته شعری از آنها چاپ شده است یا نه؟ حتی به ستون نامهها و اشعار رسیده سرک میکشیدند تا تکهای از شعرهای خود را بیابند و در لذت آن تا هفته دیگر غرق شوند.
من، سالیان درازی در این ستون به دنبال (آستارا؛ اکبر اکسیر: منتظر آثار تازهِتان هستیم) زندگی کردم تا شعرم در یکی از قابهای رنگی صفحه شعر مجله جوانان جا خوش کرد! با شاعران زیادی از طریق شعرهای چاپ شدهشان دراین صفحه دوست بودهام، بدون آنکه همدیگر را دیده باشیم.
احمد خویشتندار لنگرودی؛ یکی از همین شاعران بود که اغلب هفتهها غزل یا دوبیتی پر احساسی را تقدیم خوانندگان مجله میکرد. حال که به همت نشر آوایغزل ویراست تازهای از غزل و دوبیتی به چاپ رسانده، وظیفهی خود دانستم نسبت به معرفی آن اقدام نمایم، چرا که احمد خویشتندار لنگرودی یکی از نامهای معتبر غزل و دوبیتی دههی پنجاه است که عمر عزیزش را در نوشتن کتابهای کودک صرف کرد تا همیشه معلم باقی بماند.
به غزل نیکویی از این نیکمرد لنگرودی گوشِ دل میسپاریم، چرا که غزل معتدل شمالی است، ساده و آرامبخش:
ببین ز بارشِ خونین ترانه میبارد
ترانه از در و دیوار خانه میبارد
تلاش بی ثمری در سکوت من داری
ز هر نشان تبر صد جوانه میبارد
من آفتابم و از تشنگی نمیدانم
اگرچه خونِ عطش از بهانه میبارد
غلام اشک غریبم همیشه هم جاریست
کلام تجربهای از زمانه میبارد
به بالِ عشقِ دروغین سفر مکن در باد
که اشک فتنهگران؛ تا کرانه میبارد
اسیر عشقِ توام ای کرامت جاری
به انتظار غریبم بهانه میبارد
احمد خویشتندار لنگرودی مثل غزلهایش ساده و صمیمی و پر احساس، و از شاعران پیشکسوت لنگرود است که هرجا باشد به یاد لنگرود میبارد. سادگی را از باران و سرسبزی را از شالیزار؛ رهایی را از پرندگان و دلپاکی را از خزر آموخته و در دوبیتیهایش آنها را به کار گرفته است.
از استاد خویشتندار لنگرودی چند دوبیتی بهارانه شنیدنی است. باشد که چراغ دوبیتی در این مرز پرگهر روشن بماند.
بیابان تا بیابان درد دارم
دو چشمی تر ز آهِ سرد دارم
ز بس نامردمی دیدم دمادم
به سینه حسرتِ یک مرد دارم
***
درختِ عمر تو تا زد جوانه
بهارِ دلنشین آمد به خانه
بهار ای عشقِ من؛ سروِ بلندم
تویی چشمِ و چراغِ این زمانه
برای استاد احمد خویشتن دار لنگرودی که همواره شاعر ماند و شاعرانه زیسته است، زندگی آرام و سلامتی شایان آرزومندم. امیدوارم پیوسته بنویسد و بنویسد و بنویسد.
- نویسنده : اکبر اکسیر
- منبع خبر : اختصاصی