تیترما – اکبر اکسیر / بعد از انتشارات آوایغزل به مدیریت فرامرز محمدیپور، انتشارات یانا به مدیریت افشین معشوری لنگرودِ شاعرپرور را به «مرکز انتشارات شعر و داستان استان گیلان» بدل کرده است. استاد محمدیپور عزیز حق بزرگی به گردن «شاعران جوان گیلانی» دارد و سالهاست با صفحهی «رد پای باران» روزنامهی نسیم رشت، جوانان زیادی را به وادی شعر کشانده و از این بابت قابل ستایش است. حالا هم که ناشر شعر جوان است، این وظیفهی معلمی را خوب ادامه میدهد.
«افشین معشوری» شاعر و روزنامهنگار گیلانی نیز در اندک مدت توانسته بر افتخارات فرهنگی لنگرود بیافزاید. او در حوزهی شعر و داستان و … فعالیت دارد و این روزها در هیئت ناشر جوانبخت لنگرودی به یاری اهل قلم آمده است تا مانند محمدیپور عزیز آرزومندان انتشار کتاب را به آرزویشان برساند.
اما این روزها معشوری با مجموعهشعر کوتاه «دارکوبها راست میگفتند» که با طرح جلدی ویژه از سوی انتشارات یانا منتشر شده است؛ حرف تازهیی در شعر کوتاه امروز ایران دارد و آنگونه که در چینش کلمات دیده میشود، پله پله به ملاقات «شعر فرانو» میرود. آنچه به عنوان یک دوست باید بگویم این است که افشین معشوری باید بین «شعر، داستان، فعالیتهای فرهنگی و ژورنالیسم» یکی را انتخاب کند و انرژی جوانسالی خود را پای آن بگذارد تا به نتیجهی دلخواهاش برسد.
در این مجموعه؛ افشین در هیئت «بابک»ها ظهور کرده است و اگر این شعرها را دفتر اول فعالیت ادبی خود قرار دهد، خیلی زود به شعری دلخواه خواهد رسید که ویژگیهای مهم آن کوتاهی، ملموس بودن با استفاده از کلمات عینی و سادگی آن است.
در شعر «زنگ ادبیات» شعر در پاراگراف اول تمام شده است و سه سطر پایانی اضافه است:
من سکوت میکنم
تو سکوت میکنی
او سکوت میکند
زنگ ادبیات-
-تمام میشود
بیا-
-به کلاس ریاضی برویم
و به جای صرف فعل
معادله یاد بگریم… (صص۶۴-۶۵)
در این مجموعه، برخی از شعرها به دوستان تقدیم شده است و اقتدار و استقلال بیان را از آن گرفته است. اگر نامهای دوستان در صفحهی فهرست و کنار نام شعر میآمد، کافی بود و ضمناً؛ نام «استاد کریم رجبزاده» در این میان خالی است!
از سادگی زبان شاعر که میگویم، مسئلهی اصلی تعلیق بین شعر و شعار است که باید حواسمان جمع باشد تا از شدت سادگی در دام شعار نیفتیم. شعر میخانه عالی اجرا شده است اگر در سطر سوم (و سرما) حذف میشد:
من،
باران
(و سرما)
اهل یک میخانهایم
او میریزد-
-من میخورم (ص ۷۳)
در شعر «فریاد» کلمات قصارگونه دیده میشود:
دیری است
لال ماندهام
در شهری که
مردههایش فریاد میزنند (ص۴۵)
یا شعر «تقدیر»:
وقتی باغچه
زیر پای گرازی وحشی است
چه فرق دارد؟!
ریحان باشی یا بوتهی شبدر!
تقدیر ناگزیری است لگدمال شدن (ص۳۱)
شعرهای خوب در این مجموعه زیادند که گاه احساسات بر نظم منطقی سطرها غلبه میکند و شعر را از اندیشهی انسانی به شعار میکشاند. دههی چهل، دههی شور و شرهای هیجانی بود. «من اگر بنشینم/ تو اگر بنشینی/ چه کسی برخیزد؟…» اما شاعر امروز؛ جزئینگر است. تیزبین است و تمام زوایای کوچه و بازار را رصد میکند تا از لابهلای موضوعات عادی، سوژههای خاص را انتخاب کند و با زبانی ساده، اندکی طنز و مرموز به شعر تبدیل کند. سطرهای درخشانی از اینگونه شعر در «دارکوبها راست میگفتد» نظرها را جلب میکند:
فیلی،
در چشمهایم میرقصد
پروانهها
دارند شالیزار شخم میزنند
مرغابیها،
پای دار نشستهاند و-
-قالی میبافند
چیزی نیست،
تیتر یکی از روزنامهها را خواندهام
خوب میشوم
صبح شنبهی شما به خیر… (ص۹۸-۹۹)
یا سطرهای «الاغها پرواز میکنند»، «گاو تخم میگذارد»، «شتری از پلکان بالا میرود»، «یک لیوان مه در…» و…
کتاب را که ورق میزنی، سرشار از کلمات سبز است. سرشار از آب و درخت و پرنده و باران و این موقعیت جغرافیایی شعر معشوری است که با زادگاهاش رابطهی نزدیک دارد و حس شعرها را دلپذیر میکند. افشین معشوری میتواند خیلی زود به شعر اجتماعی برسد «اگر دست از ضمیر دوم شخص مفرد مونث مفلوک بردارد.»
شما را به چند شعر از این مجموعه میهمان میکنم، گوارای وجودتان:
*کیلکا
من، عاشقترین کیلکای جهانام
قلابات را
آهسته از گلویم بیرون بیاور (ص۲۸)
*مرگ
بمیر،
گاهی مردن چیز خوبیست
شاید این بار
همچون کرم ابیشم-
-پروانه به دنیا آمدی (ص۳۰)
*فردا
کودکم؛
مادرت از تو میخواهد
فروغ باشی، مادر ترزا، فلورانس نایتینگل-
-و همهی خوبهای عالم
اما من از تو میخواهم
تنها انسان باشی… (۳۹ص)
*دارکوب
در هزارههای لال
جغدها آواز میخواندند
ماندیم تا امروز،
دارکوبها راست میگفتند (ص ۵۶)
*میم
میم،
میم است دیگر
حالا سوار بر طیاره یا بر پشت اَستر
گنداب که آبشار نمیشود (ص۷۲)
*بادبادک
کودکیام را
باد برد
نوجوانیام را جنگ
بادبادکباز نبودم-
-اما
بادبادکبازها
تمام ثانیههایم را باختهاند
گاهی به چپ
گاهی به راست
دست آخر-
-سقوط میکند
این کاغذ لعنتی آویزان… (صص۹۶-۹۷)
«دارکوبها راست میگفتند» که خبری در راه است. امید که خبر خوش شعر امروز از لنگرود شنیده شود و شمسهای جوان در آسمان شعر ایران بدرخشند. برای «افشین معشوری» عزیز که از فعالان فرهنگی-ادبی گیلان هستند؛ موفقیتهای بیشمار آرزومندم.
- نویسنده : اکبر اکسیر
- منبع خبر : اختصاصی