گفتوگوکننده: سیدجواد(نیما) اسدی
شعر در طول تاریخ، در حفظ، ارتقا و ترویج زبان نقش حیاتی داشته و دارد. در این راستا «گیلفام» با فعالان عرصهی گوناگون فرهنگی به گفتوگو مینشیند که در این نوبت پای صحبت یک روزنامهنگار و شاعر دغدغهمند نشستهایم. مصاحبه با افشین معشوری –شاعر و روزنامهنگار- گیلانی را در ادامه می خوانید:
از خود و خانواده تان بگویید.
افشین معشوری، زادهی ۱۳۴۸ در لنگرود با والدینی لاهیجانی هستم که البته از کودکی در تهران ساکن شدیم. کارشناس «خبرنگاری سیاسی-اقتصادی» و کارشناسارشد «ایرانشناسی عمومی» و متاهل هستم. همسرم کارشناسارشد زبانشناسی، دبیر بازنشستهی زبان انگلیسی و البته روزنامهنگار، شاعر و صاحبامتیاز و مدیرمسئول «ماهنامهی اجتماعی-فرهنگی عطرشالیزار» هستند که یک سالی است انتشارش را به دلیل مشکلات اقتصادی کشور تعطیل کردهایم.
فعالیت خود را در زمینهی ادبیات چگونه آغاز کردید؟
نخستین بار که احساس کردم مایلم چیزی بنویسم، سال اول راهنمایی بودم. مسابقهی روزنامهدیواری مدرسه بود و من به همراه دوست دیگری یک روزنامهدیواری درست کردیم که هم خودمان توی آن مطلب نوشته بودیم و هم از مطالب نشریات استفاده کردیم و در بین سه پایهی اول، دوم و سوم راهنمایی روزنامهی ما اول شد.
از اینجا شروع کردم به نوشتن چیزهایی که فکر میکردم شعر است. یک چیزی مثل احساسات نوجوانی که زیر حملات هوایی صدام دیوانه شبها مجبور بود گاهی زیر نور شمع و فانوس درس بخواند. خب جنگ بود و ما هر روز در کوچه و خیابانهای تهران حجلههایی را میدیدیم که تا ماه پیش با عکس روی آن شاید سلام و علیک هم کرده بودیم. به هر حال این نوشتهها دست آخر معدوم شد، چون نه شعر بود و نه حتی جملات ادبی قابل اعتنا، دست کم خودم اعتقادی به شعر یا ادبی بودناش نداشتم و شاید دو دهه سعی کردم فقط بخوانم و ننویسم.
بعدها، بدون اینکه بخواهم به شعر نوشتن فکر کنم با شاعران زیادی آشنا شدم و اعتراف میکنم برخی شعرهای شاملو، فروغ، اخوان ثالث، نادرپور، نیما و … آنقدر برایم سنگین بود که هرگز خیال شعر نوشتن به سرم نمیزد؛ اما اغلبشان را میخواندم و جالبتر اینکه من برخلاف خیلیها، با سهراب سپهری بعد از همهی این اسامی که نام بردم آشنا شدم. شاید یک دلیلاش این است که ما ایرانیها مردهپرست هستیم و وقتی سهراب مرد، تازه دوباره کشف شد.
چیزی که برای خودم جالب است، اینکه در تمام سالهایی که فکر شعر نوشتن را از ذهنم دور کرده بودم، تاریخ، بهویژه تاریخ دویست سال اخیر ایران را بسیار جدی پیگیری میکردم و از میان کتابهای خارجی و تاریخی، بسیار به انقلاب فرانسه و مطالعه در مورد شخصیت ناپلئون بناپارت علاقهمند شده بودم و تقریبا میتوانم بگویم هرچه در اینباره در آنسالها از رمان و تاریخ ترجمه شده بود خواندم. فکر کنید از دزیره، ژوزفین، تا محبوس سنتهلن و سرنوشت شوم یک امپراتور و خیلیهای دیگر را که حالا نامشان را به یاد ندارم، خواندم. آنسالها چاپ و نشر این قدر زیاد نبود و این به گمان خودم دید خوبی به جهان پیرامون به من داد که بسیاری وقتی امروز شعرهای مرا میخوانند، میگویند چنین چیزی را حس کردهاند.
با احترام به بسیاری از شاعران که واقعا شعر عاشقانه میگویند، بیشتر متنهایی که بهعنوان شعرهای عاشقانه در شبکههای اجتماعی و حتی نشریات منتشر میشوند در واقع نوعی تخلیه و ارضای روحی و روانی نویسندهشان است تا شعر، عشق حرمت دارد
آیا همسر و فرزندانتان هم در فعالیت های فرهنگی شرکت دارند؟
همانطور که پیشتر گفتهام، همسرم روزنامهنگار و مدیرمسئول نشریه هستند. در مورد ادبیات، ایشان قلم خوبی دارند و در سال ۱۳۸۰ مجموعهشعری به نام «و جهان گیج نام یک سپیده دور است» در نشر عابد تهران منتشر کردهاند که توزیع خوبی نداشت. گلهام همیشه از همسرم این است که آنقدر خود را درگیر فعالیتهای عامالمنفعه کرده است که کمتر به نوشتن میرسد. امیدوارم به زودی به این نتیجه برسد که نوشتن، خود یک کار عامالمنفعه است. در این باب مایلم جملهیی را که در دههی هشتاد زندهیاد «علیاشرف درویشیان» برایم تعریف کرد، مثال بزنم. مرحوم درویشیان که دوستی نزدیکی با «خسرو گلسرخی» داشت تعریف میکرد «یک شب که در جمعی از دوستان دربارهی یک کار چریکی صحبت شد، خسرو گفت: ما باید چریک فرهنگی باشیم.» این چریک فرهنگی با تعبیر امروزی به گمانم همان عامالمنفعهی فرهنگی است.
در مورد فرزند که پرسیدید، خوشحالم که فرزندی ندارم، چون در شرایط کنونی داشتن فرزند تحمل بار مسئولیتی سنگین است که دستکم میتوانم بگویم در توان من نبود و نیست. با احترام به همهی مردم کشورم، بسیاری از معضلات امروز جامعهی ما حاصل ازدیاد نسل بدون مطالعه و برنامه است. این البته قصور دوطرفهی دولت-ملت است. امیدوارم روزی خلاف گفتههای من ثابت شود.
خانوادهی شما تا چه حد در پیشبرد اهداف و فعالیتهای فرهنگیتان سهیم بوده اند؟
خانوادهی پدریام به طور نسبی اهل فرهنگاند. پدرم شاعر است و تا کنون سه مجموعه شعر در سالهای ۱۳۵۴، ۱۳۸۷ و ۱۳۹۷ منتشر کرده است. خواهرها و برادرهایم نیز کم و بیش در حوزههای خبر و دانشگاهی فعالاند. از همسرم هم که پیشتر گفتهام. اما در بحث اهداف فرهنگی حقیقتا سپاسگزار همسرم هستم. ایشان تمامی معضلات و مشکلاتی را که برایم پیش میآید صبورانه تحمل میکنند و گاهی حتی حامی مالی نشریههایم (ماهنامهی عطرشالیزار، دوهفتهنامهی خردورز و ماهنامه لنگرودفردا) نیز بودهاند.
موضوع دیگر البته این است که ایشان اغلب نخستین فردی هستند که نوشتههایم را نقد میکنند. همانطور که گفتم اگر کمی از دلمشغولیهای دیگرشان کم کنند؛ متتقد بسیار خوبی نیز هستند.
از تحصیلات آکادمیکتان بگویید.
کارشناسی خبرنگاری سیاسی- اقتصادی خواندهام و جالب اینکه استادهایمان همه از افراد استخوان ترکانده در رسانههای دیداری، شنیداری و نوشتاری بودند و بسیاریشان بعدها در شمار دوستان نزدیک من درآمدند. در دورهی ارشد هم «ایرانشناسی عمومی» خواندم که خودش ماجرایی دارد. مایل بودم ارشد را هم «مدیریت رسانه» بخوانم؛ اما چون به گیلان بازگشته بودم و چنین رشتهیی در اینجا وجود نداشت، بهناچار در «دانشگاه گیلان» ایرانشناسی خواندم.
در مورد فعالیتهای فرهنگی و ادبیتان کمی بیشتر برای ما بگویید.
بدون اغراق و تواضع مصنوعی در خصوص ادبیات، من خودم را نه شاعر میدانم نه داستاننویس، من روزنامهنگاری هستم که دغدغههایم را روزانه، ماهانه و سالانه مینویسم. حالا اگر اینها ناماش شعر یا داستان است بسیار خوشحال هستم.
اما در مورد کارهای فرهنگی که پرسیدید. خوشحالم در این زمان ده ساله که در گیلان ساکن شدهام کارهای نسبتا مقبولی انجام دادهام. از حضور در انجمنهای ادبی که بگذرم و روزنامهنگاری که پیشتر کمی دربارهاش توضیح دادهام، گمان میکنم برگزاری «دورههای خبرنویسی» مفیدترین کاری است که این اواخر دارم انجام میدهم. به زودی یک «انتشارات» راهاندازی میکنم که مراحل اخذ مجوز به تمامی طی شده است و منتظر اعلام وزارتخانهی فرهنگ و ارشاد اسلامی هستم و یک خبر ویژه هم دارم که تا نهایی شدن آن ترجیح میدهم رسانهیی نشود؛ اما همین قدر بگوییم که آرزوی دیرینهی بسیاری از «اهالی هنر و ادبیات شرق گیلان» است که البته به تنهایی میسر نیست و امیدوارم بتوانم حمایت اهل هنر را هم جلب کنم.
«کریم رجبزاده» در گفتوشنودی گفته است من وقتی شعر عاشقانه مینویسم چون معشوق من اهل همین جامعه است، پس شعر من اجتماعی است. یا احمد شاملو در جای دیگری گفته است «شما در عاشقانهترین شعرم نمیتوانید ردی از جامعه پیدا نکنید.» حالا اینها را بگذارید در برابر (با پوزش) برخی خزعبلاتی که بام تا شام داریم میخوانیم
چند اثر تا این لحظه خلق کردهاید؟
در حوزهی شعر ۳ کتاب با نامهای«سیاهیهای زمین را خط نمیزنم»، «ترانهیی برای ماهمنیر» را در انتشارات آوایغزل و «کجای جهان بودیم روبسپیر» را با نشر مینوک و با موضوع داستان کتاب «باد ترانهیی میخواند» را در انتشارات صریر تهران منتشر کردهام که در واقع بخشی از خاطراتم در در دوران سربازی است و در مبحث رسانه کتاب «نگارش خبر و شبکههای اجتماعی» را منتشر کردهام و اثر دیگری نیز با نام «خبرنویسی و مصاحبه» توسط انتشارات الهام اندیشه لاهیجان زیر چاپ است و به زودی در دسترس علاقهمندان قرار خواهد گرفت.
علاوه بر اینها چند مجموعه دیگر دارم که شاید در سالهای آینده سروسامانی به آنها بدهم. یک مجموعه «مثنویات» که بیشتر طنز اجتماعی-سیاسی است. چند مجموعه داستان، یک مجموعه نثر طنز و البته یادداشتهایی در باب رسانه که امیدوارم این عمر پرشتاب مجال به سامان رساندنشان را بدهد.
جایگاه شعر را در حفظ زبان و فرهنگ یک کشور، چگونه ارزیابی میکنید؟
یکی از استادان زبانشناس من میگفت «تا روزی که هر زبانی یک گویشور داشته باشد» نخواهد مرد. شعر ما استمرار زبان فارسی است. زبانی که ما با آن صحبت میکنیم از رودکی، فردوسی، حافظ، سعدی، مولوی، نیما و دیگران به ما ارث رسیده است و نیاز نیست الزاما با واژههایی که از آنها به یادگار مانده است، سخن و شعر بگوییم. زبان ما در گذر از تاریخ دچار دگرگونیهایی شده است که نمیتوان نادیدهاش گرفت. همینکه فونداسیون زبانی را که داریم حفظ کنیم و با واژهها و خواستههای امروزمان شعر بگوییم در حفظ و اشاعهی آن کوشیدهایم.
دیدگاهتان درباره جایگاه عشق در شعر امروز چیست؟
واقعیت امر این است که اغلب شعرهای عاشقانهی امروز را شعر نمیدانم. با احترام به بسیاری از شاعران که واقعا شعر عاشقانه میگویند، بیشتر متنهایی که بهعنوان شعرهای عاشقانه در شبکههای اجتماعی و حتی نشریات منتشر میشوند در واقع نوعی تخلیه و ارضای روحی و روانی نویسندهشان است تا شعر، عشق حرمت دارد و ادبیات نیز، استاد گرامیام جناب «کریم رجبزاده» در گفتوشنودی گفته است من وقتی شعر عاشقانه مینویسم چون معشوق من اهل همین جامعه است، پس شعر من اجتماعی است. یا احمد شاملو در جای دیگری گفته است «شما در عاشقانهترین شعرم نمیتوانید ردی از جامعه پیدا نکنید.» حالا اینها را بگذارید در برابر (با پوزش) برخی خزعبلاتی که بام تا شام داریم میخوانیم.
به گمانم این پرسش را با ذکر جملهیی از «اکبر اکسیر» تمام کنم. پدر فرانو میگوید به دوستانی که فرانو میگفتند، توصیه کردم «دست از این دوم شخص مونث مفلوک بردارید.» حالا شما این «مونث» مفلوکی را که اکسیر گفته است با «مذکر مفلوک» هم میتوانید جابهجا کنید.
تاریخ دویست سال اخیر ایران را بسیار جدی پیگیری میکردم و از میان کتابهای خارجی و تاریخی، بسیار به انقلاب فرانسه و مطالعه در مورد شخصیت ناپلئون بناپارت علاقهمند شده بودم و تقریبا میتوانم بگویم هرچه در اینباره در آنسالها از رمان و تاریخ ترجمه شده بود خواندم. فکر کنید از دزیره، ژوزفین، تا محبوس سنتهلن و سرنوشت شوم یک امپراتور و خیلیهای دیگر را که حالا نامشان را به یاد ندارم را خواندم
نظرتان دربارهی شعر نو به طور کلی چیست؟
شعر نو، سپید، شعر حجم، شعر آزاد، شعر اجتماعی، فرانو و …. تفاوتی نیست چه نامی داشته باشد. شعر باید بیان احساسی باشد که شاعر هنگام سرودن دارد. حالا ممکن است شما احساساتتان عاشقانه باشد، یکی دیگر سیاسی باشد و منِ مصاحبهشونده اجتماعی، باید بپذیریم همهی گونههای شعری لازم است. به قول استاد رجبزاده «هیچ قالبی در شعر مهم نیست، مهم موضوعی است که بیان میشود» و این، البته با سرهم بندی کردن کلمات و زیر هم نویسی تفاوت دارد. شعری که اندیشه در آن مستتر نباشد، ارزشی ندارد. حالا میخواهد این شعر کلاسیک باشد یا به قول شما شعر نو، من شعر نو را لازمهی ادبیات امروز میدانم.
فضای فرهنگی و ادبی را در ایران چگونه ارزیابی می کنید؟
این پرسشی کلی است که میتوانم ساعتها دربارهاش صحبت کنم. اما همانطور که پرسشتان کلی است من هم کلی پاسخ میدهم. شرایط اقتصادی و فضای حاکم دیپلماسی جهان در برابر ایران کمتر مجال میدهد مسئولان به مقولهی فرهنگ بپردازند. قابل مشاهده است که هیچ مدیر ردهبالایی در کشور دغدغهی ادبیات و فرهنگ ندارد و آن جرقههایی که در مدیران میانی میبینیم، یا حاصل علاقهمندیهای شخصی مدیران ماست و یا اینکه ناگزیرند در پایان سال بیلانی به مقام بالادست ارائه دهند.
گفتوگو کننده: سیدجواد (نیما) اسدی
خبر مرتبط با این گفتوگو
توسط معاونت فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی؛پروانهی فعالیت «نشر یانا» صادر شد
- منبع خبر : گیل فام
صادق بابایی
تاریخ : ۲۵ - مهر - ۱۴۰۰
با آرزوی موفقیت روزافزون برای شاعر و نویسنده عزیز جناب معشوری.
سردبیر
تاریخ : ۲۶ - مهر - ۱۴۰۰
سپاسگزارم
سپیده عرفانی
تاریخ : ۲۴ - آبان - ۱۴۰۰
با درود و آرزوی تندرستی و شادکامی برای تمامی کوشندگان راه دشوار آگاهی رسانی و انسان گرایی و برابری، و پیروزی های بیشتر برای جناب آقای معشوری و همکاران