عمر زیاد به آدم یاد میدهد که خیلی غافلگیر نشود. یاد میدهد که همه چیز ممکن است رخ بدهد و هیچچیز همیشگی نیست. نه عشق، نه نفرت. چند روزی است که هواداران جوانتر پرسپولیس شجاع خلیلزاده را به باد انتقاد گرفتهاند که زمانی ادعا میکرد «به عشق ۶ تاییها، ۶ ساله با پرسپولیس قرارداد میبندد» و حالا درست پای دیدار فینال لیگ قهرمانان آسیا- مهمترین رویای پرسپولیسیها-دست آنها را توی پوست گردو گذاشته، درخواست افزایش دستمزد داده یا احتمالاً به تیمی در قطر میرود.
حتی اگر این انتقال نهایی نشود، او در ذهن خیلی از هواداران پرسپولیس به لیست بازیکنانی پیوست که به تیم پشت کردند. وقتی در اوج بود و با هیاهو و جنجال و خطاهای غیرضروری و کارتهای زرد و قرمز عشق و تعصباش را به سکوها نشان میداد، چند بار در نقد رفتارش نوشتم که به کام دو آتشهها خوش نیامد. احتمالاً حالا فرصت بیشتری دارند تا به آن نقدها فکر کنند و شاید یواشکی میروند و آن ترانههای «یل یل مازرون» و عکسهایش با سر شکسته و مشت گره کرده و بوسه بر لوگوی پیراهن و بغل کردن جام قهرمانی در رختخواب را پاک میکنند.
برای نسل من که شادی پس از گلزنی شاهرخ بیانی با لباس پرسپولیس به استقلال را دیدهاند، بازی کردن احمدرضا عابدزاده برای دو غول تهرانی را دیدهاند، غش کردن مهدی هاشمینسب با لباس استقلال بعد از گل زدن به پرسپولیس را دیدهاند، دفاع جانانهی علی انصاریان که به سلطان تعصب و بخیهی باشگاه پرسپولیس شهرت داشت از دروازهی استقلال را دیدهاند، جشن شادی علیرضا نیکبخت بعد از باز کردن دروازهی استقلال را دیدهاند، رفتن فیگو از بارسا به رئال را نگاه کردهاند، بازی کردن رونالدوی بزرگ با لباس چهار رقیب تاریحی بارسلونا- رئال و اینترمیلان- آث میلان را دیدهاند، هیچ چیز دیگر در فوتبال عجیب نیست، غافلگیرکننده نیست.
شجاع خلیلزاده یک مدافع سختکوش اما کم نام و نشان بود. شاید اوج شهرتاش وقتی بود که در دیدار مقابل استقلال با لباس سپاهان به تیم خودی گل زد، یا وقتی که در دیدار مشهور پرسپولیس- سپاهان علی دایی مربی قرمزها به سبک بازی و اعتراضهای او پرداخت.
او نام و شهرت امروزش را مدیون پرسپولیس است. البته باید منصفانه گفت که برای این تیم هم با تمام وجود جنگید، گلهای حساس و کلیدی زد و بازیهای درخشانی به نمایش گذاشت، با بوسه زدن بر لوگوی باشگاه خودش را به عنوان یک وفادار ابدی معرفی کرد و هر وقت فرصت کرد برای آبیها کُری خواند و به جگر آنها نیش زد و توانست جمعی از هواداران هیجانزده را با خود همراه کند و حالا همان دو آتشهها که کوچکترین نقدی را تحمل نمیکردند؛ میبینند که چطور برای دلار بیشتر دارد تیم را ترک میکند. آن هم با فسخ یکطرفه قرارداد در حساسترین لحظههایی که پرسپولیس به او نیاز دارد.
شجاع خلیلزاده حق دارد نگران آیندهاش باشد. حق دارد وقتی به رفتار تلخ باشگاه با محمد انصاری و محسن ربیعخواه و برخی از پیشکسوتان وفادار اما حالا فراموش شده نگاه میکند؛ به این نتیجه برسد که باید به فکر خودش باشد؛ اما هوادارانی که عشق اغراقشدهی او را باور کرده بودند کمتر از این زاویه به ماجرا نگاه میکنند.
حتی اگر این اتفاق نیفتد و او با پرسپولیس بماند باز هم درس فوقالعادهای به آنها داد که تمام تخممرغهای عشق و نفرتشان را در سبد یک نفر میگذارند، به ویژه در عالم فوتبال که همیشه پول و عوامل پشت پرده جوری همه چیز را به هم میریزند که مهدی هاشمینسب نه فقط به استقلال میپیوندد؛ بلکه بعد از گل زدن به پرسپولیس میگوید:«با آن گل دهان پرسپولیسیها را مسواک زدم!»
زندگی یاد میدهد که هر کس بیشتر دم از آزادی زد، ممکن است قفسهای بیشتری در خانه داشته باشد، هرکس بیشتر عشق را به نمایش عمومی گذاشت، ممکن است زودتر خیانت کند، هرکس که بیشتر ژستهای دفاع از محرومان را گرفت؛ ممکن است زودتر و تنگتر ثروتمندان را در آغوش بگیرد، هرکس که بیشتر از استقلال حرف زد، اتفاقاً وابستهتر بود. زندگی همیشه درس میدهد، حتی به وسیله شجاع خلیلزاده!
- نویسنده : احسان محمدی
- منبع خبر : عصرایران
حسن شکوری
تاریخ : ۳ - آبان - ۱۳۹۹
زندگی همش درسه