مسعود پورهادی
نگرشی کوتاه بر شعر گیلکی
(خیلی دور ایسام)
سرودهی محسن آریاپاد
مسعود پورهادی
خیلی دور ایسام
چومدکف دینم
گب، بوجور ایسا؛ بیلیباس گردِه
خنده، بیایسکت…
هینفر نِئسا (لانتیترس) بَبَه
خجالت، کفتِه داغ ِفورش ِسر-
کورشاَبوستهیه؛ پرپراَدَره…
خوفتن ِموقع، همّه خوفتِهاید
خواب ِ میانم جانکنش نناَ
برق ِسیم، ببو هَلانهلافند
روشنی فوجَه هَرتاَ هِرّهیاَ
پنبهدانه، نیه خواب ِنَقلِشین
اَینه دِئندرم –
اِیتاَ گیلآمارد
صدکرور سال پیش
بوشو کشکشان
سنگ ِسر بکَند :
(خورشید ِخوفتن –
من، مرا یافتن –
ایپچَه دِئراَ بُ )
محسن آریاپاد
برگردان به فارسی:
خیلی دور هستم
در چشمانداز میبینم
حرف، در بالاست، بدون لباس میگردد
خنده، بدون قیّم…
هیچکس نیست که مارترسیده باشد
خجالت، افتاده است سرِ ماسهی داغ
داغزده است؛ دارد پرپر میزند
موقع خوابیدن همه خوابیدهاند
سیم ِبرق، ریسمان (نانو) شد
روشنی، جلوی هرخانه ریخته است
دانهی پنبه، متعلق به قصهی خواب نیست
دارم آیینه میبینم –
یک گیلآمارد
پنجاهمیلیون سال پیش
به کهکشان رفت
بر سنگ نوشت :
(خوابیدنِ خورشید –
خودم را یافتن –
کمی دیر شد…)
من در نوشتههای دیگر آوردهام که به «مرگ مولف» در تاویل معنایی متن، باور ندارم و همچنین به اقتدار «مولف» در متن، بیباورم و اثر هنری را از زاویهی سه محور افق دلالتهای معنایی دنبال میکنم. به عبارتی دلالتهای معنایی را در افق سه محور«مولف، متن و خوانشگر» جستوجو مینمایم.
در این سه محور، «مولف» را از طریق غیاب و حضور دنیای ذهنی و آفریدههایش دنبال میکنم. «متن» در سهگانهی دلالتهای معنایی برایم از اهمیت بیشتری برخوردار است. «دلالتهای معنایی» متن، سویههای گوناگونی دارد. این سویهها از رابطهی دال- مدلولی شروع و به اسطوره، تاریخ، نماد، سمبل، بینامتنیت، و بازیهای زبانی و سویههای معناییِ ناشی از همسایگی و جانشینی، استعاره و مجاز و…. میتواند دامنه داشته باشد.
در خوانش متن، درک و دریافت منِ «خوانشگر» که زمینههای فرهنگی و اندوختههای اندیشهورزانهیی آن را همراهی میکند؛ به چالش با متن مینشیند و از رهگذر این چالش، معنایی متفاوت از معنایی که «مولف» در سرایش متن، مد نظرداشته، حاصل میشود. خوانشگر دغدغهاش نشانههای متن است نه حس و حال مولف. با این مقدمه به سراغ شعر محسن آریاپاد میروم.
شعر موردنظر در یک نگاه کلی با آشناییزدایی از فضاهای در دسترس، فضایی بیگانهنما (نه بیگانه) میآفریند، اما این بیگانهنمایی از آن دسته از بیگانهنمایی که منظورِ فرمالیستهاست، نیست. یعنی بر پدیدههای عینی چشم نمیپوشد و بیمعنایی را پیجویی نمیکند. شعر، میگوید:
خیلی دور ایسام(خیلی دور هستم)
چومدکف دینم( در چشمانداز می بینم)
«دور ایستادن» مکان در زمان را نشانهمند میکند. با فاصله نگاه کردن به پدیدهها و احتمالا با واسطه نگاه کردن را مد نظر دارد. «در چشمانداز میبیند.» چشمانداز میتواند غیراز پدیدهها و رخدادهای عینی، مفهومی، اسطورهیی وتاریخی و یا هستیشناسانه داشته باشد.
[حرف در بالاست، بدون لباس میگردد.]
پس «هستی» هنوز نام ندارد و عریان است. خنده، بیهیچ واسطهی کلامی بر لب مینشیند. واژهها در همسایگی هم نه بر اساس قراردادهای نقشی در ساختن سطر، بلکه با دخل و تصرف در قراردادهای زبانی، اهمیت معنایی پیدا میکنند و راه میگشایند برای تاویل جدید. دالهای شعر از مدلولهای فرهنگنامهیی به بیشماری عبور میکنند.
ایستادن در زمان و از چشمانداز تاریخ و اسطوره، هستی را دیدن، این امکان را فراهم میکند که سوژهی شعر، زاویهی دید ِ چشمانداز را هرلحظه تغییر بدهد و لنز دوربین خودرا به مناظرِ کنونی هستی تنظیم کند.
نگاه هستیشناسانهی شعر، پیوند میخورد به هستی جاریِ «مارِ» اسطورهیی آدم و حوا، که دیگر کسی را نمیترساند. چون انسان از بهشت رانده شده است. اسطورهی آدم وحوا پسزمینهی سطرهای بعدی شعر برای روایت رانده شدن انسان از بهشت است. دیگر کسی از مار نمیترسد، برهنگی خجالتآور نیست، بستر خوابِ انسانِ از بهشتراندهشده، بستری از تکنولوژی مدرن است:
برق سیم، ببو هلانه لافند
روشنی فوجه هر تا هرهیا
[سیم برق، ریسمانِ نانو(گهوارهی محلیِ ریسمانیِ متکی به قیمهای طولی) شده است]
(روشنی، جلوی هر خانه ریخته است.)
ولی گویا این انسان، هنوز خوشبخت نیست، چون همانند شتر در خواب، پنبهدانه میبیند، یا بهقول راویِ شعر «دانهی پنبه، متعلق به خواب نیست» حسرتی است جاری در روزمرگی. راویِ روایت شعر، با رجعت به بینامتنیت تاریخ و اسطوره، سفری در زمان میکند. سفری خیالی به کهکشانها و در این سفر خیالی با سنگنوشتهیی از انسان شمالی (گیل آمارد) روبهرو میشود که حکایت گمشدگی انسان را در میلیونها سال پیشتر، حکایت میکند. راوی با این پیوند زدنها از ناباوریاش از ایدهی «رهاییبخشی» میگوید و از سرنوشتیبودن حسرت انسان. فلسفه در ناباوری به ایدهی «اتوپیا»، سنتی دیرینه دارد و قدَرترین ایدهی پردازش در عصر جدید «نیچه» است. متن، در شواهد معنایی، تکیه بر این مفهوم دارد واندیشهورزی است در حوزهی ایدهها و مفاهیم. شعر از دغدغهی انسان مدرن در مواجه با هستیِ پیشِرو میگوید:
با نقب زدن به اسطوره و تاریخ، جوهر ایدهی مدرن را که به سرانجامرساندنِ حسرت دیرینهی خوشبختی انسان است، به چالش میکشد.
من در یادداشتی نوشتم« در تاویل شعرهای آقای آریاپاد میشود از زوایای گوناگونی وارد شد و به درک زیباشناسانه رسید، چون قلمی توانا دارد برای معنابخشیِ هستی، و مهارت ذهنیِ رشکانگیز در رنگآمیزی و ایدهپردازی در شعر».
آلمان- کلن
مسعود پورهادی
- نویسنده : مسعود پورهادی