محسن آریاپاد
فرامرز محمدیپور از شاعران نوآورِ لنگرودِ (گیلان) و از کنشگران و کوشندگان پیشکسوت حوزهی فرهنگی، ادبی، هنری، پژوهشی، روزنامهنگاری است که کارنامهای پرجلوه از آفرینشهای گوناگون دارد
مجموعهای که اکنون برازشِ بررسیِ آن، به نگارندهی این سطور دست داده است، سیزدهمین آفرینهی چاپشدهی اوست که با زبانی روان و رسا و بیتعقید و عاری از تکلف، استوار به آرایههای پذیرنده و معنامند، بر محتوا نشسته است
هر مدعیِ سرایشِ شعر، آسان نمیتواند ویژگیهایی را که در بالا شمرده شد، در بافتار شعر بگنجاند
بسیار دیده شدهاست که شئونهای نامبرده، یا کمرنگاند و یا آنقدر ناشیانه، در ساختار تعبیه شدهاند که غلظتِ ناپذیرفتهشدنِ آنها، انگیزهی آشفتگی و عدم ساماندهی در متن را موجب میشوند و روندِ سببسازیهای سرایش را از جادهی انداموارگی، به بیراهههای حذفشدن میکشانند و شعر، ناتوان در رسانه، از راستای لطافتِ لفظ و طراوتِ تاثیر و پذیرشِ معنا میلغزد و به دستاندازهای گلآلودِ عدمِ چسبندگیِ متن میغلتد و سرانجام، پسمانده از ذهنیتها به فراموشی سپرده میشود
محمدیپور، شاعر نامآشنای سرزمین ما، به گواهیِ همهی آفرینههایش، با مهارتِ بینشمندانهی ناشی از اندیشهی رنگمند و جاری در گسترهی یادمانِ مضمونها، قلماش را در استواریِ پایههای متن، پذیرفتنی و پایا و تاثیرگذار نگهداشته است
با توجه به اینکه دستورِ نشست، نگرش بر (بومیگراییِ )سرودههاست، و بومیگرایی، گاهی با واژهی ترکیبیِ (زادبومگرایی)، برابرنهاد میشود، این یادآوری، بایستگی دارد که تشخیصِ معنای اجتماعی، و حد و مرزِ دو واژهی همنمایهی یادشده، در نگرش، باید رعایت شود چون دو واژهی موصوف، در برداشتِ معنا از مقولههای متفاوت، با هم فرقِ ماهیتی دارند
(زادبومگرایی)، در پیشینهی رویکردگرایانهاش، ممکنست به (قومگرایی)، رهنمون شود و کلاً، یا به طورِ مقطعی، در شرایطِ به دور از عقلانیت، از راستای معنایش فاصله بگیرد و روندِ اهدافِ طرحهای سهمخواهانهی غیرمنطقی را عهدهدار گردد
اما بومگرایی، که بهترست در این بررسی، با (یای نسبت)، (بومیگرایی) نوشته شود، به جنبشِ سبز در بهینه و پایاسازیِ طبیعت و محیط زیست اطلاق میشود و بیانیهای قابل بررسی در بحثِ بهزیستیِ همگانی است که در دو سدهی گذشته، گرایشهای تخریبیِ انسانها از روندِ واکنشها و دخالتهای بیرویه و قهرآمیزِ گسترشِ تمدن صنعتی، به آن آسیب رسانده و بازتابِ جهانیِ ناشی از کاستیها و اغتشاشِ زیستبومیِ آن، گفتمانی را با عنوان بومگرایی برتابیده است تا مناسباتِ تعادلِ همزیستیِ انسان با طبیعت، سنجیده و بررسی شود
یکی از شیوههای موفق این طرح، شناساندن عناصرِ بهرهبخش در بوم، به زیستمندان، با روشِ انعکاس، از طریقِ انواع هنر، و ادبیات، به ویژه، شعرست که عاملیت آن از طریق بازشناساندنِ اجزای بوم، در بهسازیِ محیط، نقش اساسی دارد
فرامرز محمدیپور، با هوشمندی و ظرافتِ شاعرانهی خود در آفرینهی مورد نگرش، از عهدهی این رسالتِ ارجمند به خوبی برآمده است
شعرهای این مجموعه، مانند دیگر شعرهای این شاعر، ردپای زیباییشناختیِ ذاتیِ سرایندهاش را دارد و سرشار از نمادها و نشانههای لطافتآفرین است و بیانگریِ پراگماتیسمی را طلایهداری میکند و نیروی (الهام)، که در بحثِ زیباییشناسی، از زمان سقراط و کتابهای “فایدروس” و “ضیافتِ” افلاطون تا کنون، همگام با زمان و همسو با دیدگاهِ گوناگونِ بیانیههای فیلسوفانِ بعدی، بهروزرسانی شده و اقتدارِ خوشپسندنمودنِ شعر را دارد، به شعرهای بومگرایانهی محمدیپور، وجاهتِ خاصِ دیدهشدن و بهرهوری داده است.
در تایید آنچه که نوشته شد برگزینهای زیر (برگرفته از کتاب مورد نگرش)، خوانش میشوند:
دلتنگی/ از چشمانات/ میآویزد -/ غروب را…/ درنگِ شب/ کافیست/ دریا را بخوانیم. ص ۱۲- کتاب(عاشقانههایی که میخندند)
بیدرنگ، درنگِ “بندتو کروچه” فیلسوف نامدار ایتالیایی، در بارهی ویژگیِ هنر به ذهن متبادر میشود که چکیدهای از مفهومِ معادلِ آن را میخوانیم:
احساسِ قوی و آمادهی رسانه، به پدیدهی کشف، انداموارگی و یگانگی میدهد
و در حقیقت، شهود، بیانگرِ احساسِ نیرومندست و هنگامی به بار مینشیند که پشتوانهی قوی داشته باشد
کروچه در بینش فلسفی خود به این برآیند رسیده است که معنا، این کارایی را ندارد
شعرِ مورد مثال، بسیار سازگار با باورِ “کروچه” است و در اقتدار واژگانِ اندکِ خود، از آغاز تا پایان، بیانیهی اندیشهی “کروچه” را با ایجاد همحسیِ خوانشگر، آنچنان میآمیزد که اندازهی عمقِ دلتنگیِ آویختهشده، به حدِ ژرفنای (دریا)، نمایه شود و پشت این نمایه، رمزگانهای نهفتهی همانند را گمانهزنی کند و (بومیگراییِ) (دریا)، چشمگیرتر بتابد
پریشانی/ زلف شب را میتابد/ و بارانِ نداری/ بر بامهای سفالی/ تلنگر میزند/ و محلههایی که/ به دور خود میچرخند/ پریشانی/ پریشانی/ پریشانی! ص ۱۴
(باران) و (بامهای سفالی) دو نماد (بومیگرایی)، با (محلههایی که به دور خود میچرخند)، همحلقه هستند و مثلث سهجانبهگراییِ معنای آیرونیک را هستی میبخشند تا (پریشانی)، نمایانتر وحسنشینتر شود و عناصر زیر، شاکله شعری باشند که:
بارانِ نداری= فقر
بامهای سفالی= نشانهی نداشتن داراییِ کافی برای تعمیر
محلههایی که به دور خود میچرخند = محلههای فقیرنشینی که حامیانی بجز تنگدستانِ ساکن در خود ندارند و در تشکلِ محدودِ خود بههم کمک میکنند،
شعر را با جانشینسازیِ نمادهای (بومیگرا)، غنی مینمایند
تا غلیانِ (پریشانی)، جوششِ افزودهتری داشته باشد و متن، فعالتر از ظرفیت خود شود و به قوامِ زیباییشناسیِ سخن، پشتوانه بدهد
حصیربافی-/ مادرم را/ سفره میداد/ هرچند دستاش خالی/ روزگارِ گرمی داشت/ دوشادوشِ همدلی/ نجیبتر از باران/ و دلی رودارودِ یکرنگی! ص ۲۷
نماد حصیربافی در این شعرِ منسجم، زیرمتنیهای شیرینِ یادمانِ تنقلات جیرهبندیشدهی مادران و مادربزرگانی را تازه میکند که در ازای یاریِ یاورانِ وردست در حصیربافی، به عنوان پاداش میدادند، و با گرفتنِ لحظهبهلحظهی الیافِ (لی =برگ بلند گیاه خودرو، مخصوص حصیربافی)، قصه میگفتند و یکرنگی، مانند رودها در دلها جاری بود
روز قشنگیست/ ایستاده بر “پل خشتی”/ شعر مینویسم/ در “راه پشته” فرود میآیم/ کودکیهایم/ هنوز/ تاب میخورند! ص ۴۰
“پل خشتی” از بناهای قدیمیِ لنگرود
“راه پشته” از محلههای قدیمیِ شهر لنگرود و زادگاه محمدیپور است
محمدیپور، در کوتاهوارهی زیر، به لنگرود (زادگاهِ) پُرپیشینهاش از دیدگاهِ پرباریِ شعر و شاعر، نکتهسنجانه، با تطبیق پیشینهی تاریخیِ تکانههای ادبی، فرهنگی، هنری، پژوهشیِ لنگرود و نامداراناش، در برداشتِ بسنده با مخاطبان، شناسنامه داده است
“پلِ خشتی” نگاهات میکند
“لنگرود”، شعر میبارد
و تو
سبز مینویسی-
با کلماتی که در ذهنات می رقصند ص ۵۷
با درج شعر هشتشمارهایِ “بارانیها”، (ص ۳۶) که نمادِ (بومیگراییِ ) مایهی حیاتِ زمین و زمینیان، یعنی “باران” را برجستهتر کرده است، به نگرش، پایان میدهم:
۱- کنار جاده/ دست تکان میدهد/ برای “باران”/ ناگهان/ شقایق آیینه میشود
۲- با اینهمه دروغ/ “باران/ به نامات نمیرقصد/ دوست ندارم/ آیینه باشی
۳- پاییز میرقصد/ تا “باران”/ عاشقانه بخواند
۴- لحظههای شاعرانه/ همقافیه/ با “باران”/ تا زلالیِ یادها
۵- “باران” نمیبارد/ شعر/ با واژهواژهی عطش/ میرقصد
۶- دیروز/ صدایت کردم/ نبودی/ دلشورههایم/ به/ “باران” رسید
۷- با “بارانِ” شعر/ واژهها میرقصند/ تنهایی/ همقافیه با سطرهایی که/ کسی صدایم نمیزند
۸- رودخانه میخندد/ وقتی “باران” را بغل میکند/ و شاید میگرید/ وقتی آفتاب میآید/ و ما نیز…
با این که کتاب در سال ۱۳۹۷ به چاپ رسیده، شعر کوتاهِ (فاصله)، با رسای زیر در ص ۲۱، در دایرهی مکاشفه، تازگیِ (زمان حالِ مخاطب) را، برجسته میکند :
پیشترها
همسایهها فاصله نداشتند
امروز
طعم غریبی میدهد
دروازههای ساکت
وقتی
کوچهها لبخند نمیزنند
باآرزوی بهترینهاییکه
فرامرز محمدیپور گرامی را آرزوست
۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۹ خورشیدی
محسن آریاپاد
- نویسنده : محسن آریاپاد