نازنین نظری
- عضو انجمن زنان و جوانان حافظ محیط زیست گیلان
اتوبوس تهران- رشت هر چه به رشت نزدیکتر می شد، دلتنگی من برای رشت شدت میگرفت. به روزهایی که به اجبار شرایط از این شهر دور بودهام، فکر میکردم. همین حس را همه روزهایی که در خیابانهای پایتخت راه میرفتم نیز داشتم، جای خالی رشت و دوری ازخانه…
میخواستم عادت کنم به شلوغی و جاذبههای تهران، اما برای کسی که در گیلان زندگی کرده باشد و رشت خانهاش باشد، لذت راه رفتن در خیابان، خرید و همراهی با دوستان، ختم میشود به یک میدان پرخاطره: میدان شهرداری.
شهرداری، جایی است که می توانی تصمیم بگیری به کدام سمت بروی. یک نقطهی تصمیم، تصمیم میگیری به چه چیزی نزدیک بشوی و از چه چیزی دور، مسیرت را انتخاب میکنی، خیابانهایی که برایت آشناست.
میدانی برای خرید کتابهایت کدام مسیر را در پیش بگیری، لباس و کفشت را و همه چیز آشناست مثل چهار سوی خانه، نمیخواهی مدام نشانی جایی را بپرسی نمیخواهی مدام دور خودت بچرخی و احساس غربت کنی.
چشمم به تابلوی «به شهر رشت خوش آمدید» میافتد. چقدر دلم برای باران تنگ شده! اول باید به میدان شهرداری بروم، باید رشت را دوباره، نه! هزار باره ببینم. باید خودم را در میدان شهرداری و میان آدمهایی که در گوشه وکنار میدان نشسته اند، پیدا کنم و کودکیام را که به مدرسه می رود؛ نمره، امتحان، جواب دادن به معلم، ناظم و سر ساعت رسیدن به کلاس و…..
چقدر زود گذشت، انگار همین دیروز بود در کوچهها بازی می کردم. اگر چه همه چیز بیامان تغییر کرده، خانههای ویلایی جایشان را به آپارتمانهای چند طبقه دادهاند، بچه ها دیگر در کوچه ها بازی نمیکنند و چهرهی شهر سخت عوض شده است…
اما رشت همچنان رشت است و باران که می بارد، شکوه این شهر را بیشتر میکند. برای من، رشت، پایتخت همه زیبایی هاست.
- نویسنده : نازنین نظری
- منبع خبر : اختصاصی