پنج شنبه, ۱۳ اردیبهشت , ۱۴۰۳ Thursday, 2 May , 2024
  • ترانه از در و دیوار خانه می‌بارد 04 اردیبهشت 1403

    یادداشتی بر «طنین کومه باران» سروده‌ی احمد خویشتن‌دار لنگرودی؛
    ترانه از در و دیوار خانه می‌بارد

    احمد خویشتن‌دار لنگرودی مثل غزل‌هایش ساده و صمیمی و پر احساس، و از شاعران پیشکسوت لنگرود است که هرجا باشد به یاد لنگرود می‌بارد.

شمس‌لنگرودی: می‌خواستیم دنیا را عوض کنیم، دنیا ما را عوض کرد 01 اردیبهشت 1403

آیین نکوداشت شاعر، پژوهشگر، خواننده و بازیگر برگزار شد؛ شمس‌لنگرودی: می‌خواستیم دنیا را عوض کنیم، دنیا ما را عوض کرد

«مَثَل، مَتَل و کنایه‌های لاهیجانی» منتشر شد 27 اسفند 1402

توسط انتشارات یانا در لنگرود؛ «مَثَل، مَتَل و کنایه‌های لاهیجانی» منتشر شد

آن‌کس که نه آدمی‌ست، گرگ است* 21 اسفند 1402

نگاهی به «آهو» داستان عاشقانه‌ی هادی غلام‌دوست آن‌کس که نه آدمی‌ست، گرگ است*

شناخت‌نامه فرمانروایان ایران‌باستان منتشر شد 11 آبان 1399
تازه‌های نشر

شناخت‌نامه فرمانروایان ایران‌باستان منتشر شد

کتاب «شناخت‌نامه فرمانروایان ایران باستان» در انتشارات آوای‌غزل لنگرود منتشر شد.

«بهار قد نمی‌دهد به زیبایی‌ات» منتشر شد 09 آبان 1399
تازه‌های نشر

«بهار قد نمی‌دهد به زیبایی‌ات» منتشر شد

تازه‌ترین اثر «حسن حسینی شورستان» توسط نشر سیب‌سرخ منتشر شد.

مهمانی مهمان‌نوازان 09 آبان 1399
چاپ پنجم از یک اثر

مهمانی مهمان‌نوازان

 اين گفته‌ی هرمان هسه كه نقش نويسنده را همواره و بيش از هر چيز در پاسداشت گذشته‌ها با واژگان و نوسازي يادبودها با كلام و توصيف مهرآميز آن‌ها دانسته است؛ در داستان‌هاي گردآوري شده در شب‌نشيني با شيطان آشكارتر از هر كتاب ديگري پيش روي ما قرار گرفته است.

افشین معشوری: روزنامه‌خوانی قدمی است برای توسعه‌ی فرهنگی 04 آبان 1399
یک گفت‌وگوی منتشر نشده در روزهایی که باید نمایشگاه مطبوعات 99 برگزار می‌شد

افشین معشوری: روزنامه‌خوانی قدمی است برای توسعه‌ی فرهنگی

یک ضعف بزرگ محسوب می‌شود وقتی کیوسک‌های روزنامه فروشی در شهر هست؛ اما میوه، ساندویچ، سیگار و ...به مردم عرضه می‌کنند، نه این‌که مشاغل نام برده بد باشند، اتفاقا همه‌شان کسب و کار حلال‌اند؛ اما جایش در کیوسک روزنامه نیست.

چرت‌ نیم‌روزی من و ماجرای مشاور فرهنگی 01 آبان 1399
طنز | افاضات آقاکوچیک

چرت‌ نیم‌روزی من و ماجرای مشاور فرهنگی

بعدی‌ها «دارو و مرغ و سهراب» را با هم خریدند و خوردند و کشتند و یک فاتحه خیر اموات جمع کردند و صلوات‌اش را هم فرستادند و آخری گفت: ما....