یوگِنی یِفتوشنکو در کتاب «خود زندگینامهی نابهنگام» (مترجم یوسف نوریزاده- انتشارات ناهید۱۳۹۹)میگوید: «متاسفانه شعرای زیادی هستند که، بعد از آنکه دیگر زندگیشان از مسیر شعر و شاعری خارج میشوند، به نوشتن ادامه میدهند؛ سعی میکنند خود را متفاوت از آنچه هستند جا بزنند. اما بعد آنچه مینویسند فقط برای خودشان شعریت دارد. شعر را نباید فریب داد.»
آنچه یِفتوشنکو بیان میکند را میتوان به بسیاری از جریانهای شعری و شاعران ایران تعمیم داد. امر کلیشه را میتوان ناشی از عادتهای ذهنی دانست. اگر نویسنده به یک امنیت ذهنی برسد، شاهد پسرفت او خواهیم بود. بر این مبنا باید پرسید آیا تثبیت شدن، سبکها و تکرار تشخصهای نوشتاری منتهی به وقوع کلیشهشدگی و درجا زدن نمیشود؟
اینکه یک شاعر چون سهراب سپهری یا احمدشاملو را با فلان شاخصهی زبانی که منتهی به سبک برایش شده بشناسند، با بحث تجربهگرایی و اهمیت خلاقیت و نوگرایی تضاد نخواهد داشت؟
چه بسیار شاعرانی که در سالهای گذشته به واسطهی تکرار بیش از حد شاخصههای شعریشان در عرصهی زبان، اندیشه، فرم و نحوهی اجرا دچار افول و واپسگرایی شدند.
آیا این بحث را نمیتوان به بسیاری از جریانات مهم ادبی، برخی شاعران تعمیم داد؟ آیا عمر کوتاه بسیاری از جریانات ادبی و عبور مخاطب از بسیاری شاعران به واسطهی اصرارشان بر تثبیت شدگی نیست؟
به گمان نگارنده، تجربهگرایی در خود نوگرایی و عادتستیزیهایی دارد که اذهان امن را پس خواهد زد.
شعر در دههی هشتاد و دههی نود حاصلی جز تکرار جریانات مستعمل، بازگشت به اجراهای گذشتگان نداشته است.
آنچه متصور است، راه برونشد از کلیشهشدگی و تثبیتگرایی، تجربهگرایی است. ذهن تجربهگرا، ذهن عادت ستیزی است. ذهن بازیگوش، پرندهای است که قفس را در همهی ابعاد آن زندان میبیند. هنر، خاصه شعر، تجلیگاه جسارت است؛ زیستگاهاش زندگی است و نوگرایی!
برای همین است که مخاطبان از بسیاری شاعران مطرح پس از چندی عبور میکنند و گاه اگر بازگشتی از سوی مخاطب صورت میگیرد بعضا به واسطهی شور، و حس نوستالژی است.
نتیجه آنکه اگر چه سبکها، شاخصهها در کوتاه مدت منتهی به دیده شدن شاعر شوند، اما در دراز مدت به واسطهی تکرارشدگی به حاشیه رانده، و بعد دچار فراموشی خواهند شد.
- نویسنده : مزدک پنجهای