جواهرفروشی که ایران را به جهانیان معرفی کرد
جواهرفروشی که ایران را به جهانیان معرفی کرد
«سفرهای سِر ژان شاردن» که به عنوان یکی از برجسته‌ترین آثار پژوهشگران غربی درباره ایران شناخته می‌شود، به مناسبت زادروز این سیاح و سفرنامه‌نویس فرانسوی نگاهی خواهیم داشت به سیاحتنامه خواندنی او توصیفاتی که از ایران و زندگی ایرانیان در عصر صفوی ارائه می‌دهد.

سفرنامه شاردن

کوثر سامانی/  ژان شاردن، (۱۶ نوامبر ۱۶۴۳ –۱۷۱۳) جهانگرد و خاورشناس به‌نام فرانسوی در عصر صفوی به ایران سفر کرد و از سوی شاه عباس لقب «تاجر شا» گرفت. حاصل تجربه‌ها و دیده‌های شاردن از سفر به ایران مجموعه‌ای ۱۰ جلدی با عنوان «سفرهای سِر ژان شاردن» است. اثری که با بیانی خواندنی و جذاب به توصیف خلقیات و روحیات ایرانیان و اعتقادات و آداب و رسوم آن‌ها می‌پردازد. یکی از ویژگی‌های برجسته این اثر در کنار بیان دقیق مشاهده‌ها، نقاشی‌های گراورسازی به نام گرلو از اصفهان و تخت جمشید است که در سفرنامه به‌کار رفته است. در این گزارش بخش‌های مختلفی از چند جلد سفرنامه شاردن را با هم مرور می‌کنیم تا تصویری از ایران عصر صفوی به‌دست آوریم.

سفر جواهرشناس فرانسوی به خاور
«در هفده اوت سال هزار و ششصد و هفتاد و یک میلادی که درست پانزده ماه تمام بود که از هندوستان برگشته بودم، برای مسافرت مجدد به آن سرزمین، پاریس را ترک گفتم. در این سفر ثانوی، تصمیم گرفتم که ضمن انجام امور تجارتی خویش به توسعه اطلاعات علمی و اجتماعی خود درباره مشرق زمین مشغول شدم؛ السنه و آداب و عادات، آئین و هنر و تجارت، تاریخ و بدایع و صنایع مردمان شرقی را بررسی کنم. پس از مراجعت به فرانسه دریافتم که مذهبی که در آن پرورش یافته‌ام، مرا از هرگونه فعالیتی باز می‌دارد، به‌طوری‌که می‌بایستی یا تغییر مذهب بدهم، و یا از هرگونه ترقی و تعالی محروم بمانم، هریک از این دو به‌نظرم سخت می‌بود؛ چون انسان در اختیار آیین و عقیده مطلوب خویش آزاد نیست. لذا دیری نپایید که به فکر مراجعت به هندوستان افتادم، چون در این سرزمین نه لازم بود که تغییر مذهب بدهم و نه شغل بازرگانی را ترک بگویم، و بالنتیجه وضع متوسطی پیدا می‌کردم، زیرا در هندوستان تجارت به‌قدری شغل شایان‌توجهی است که حتی پادشاهان نیز علنا بدان اشتغال می‌ورزند.»

تبریز؛ شهر پرجمعیت و ثروتمند
«روز هفدهم بعد از سپردن شش فرسنگ راه در مسیر روزهای پیش و عبور از سرزمین‌های سرسبز و پردرخت و حاصلخیز وارد تبریز شدیم. سراسر دو طرف راه پوشیده از کشتزارهای گسترده دامن بود، و در هر دو جانب آبادی‌های بسیار دیده می‌شد. فاصله ایروان تا تبریز پنجاه و سه فرسنگ ایرانی است، و هر فرسنگ ایرانی معادل پنج میل است، و این فاصله را به راحتی میتوان در مدت شش روز پیمود. اما کاروان‌ها این راه را در مدت دوازده روز طی می‌کنند، زیرا شترها فقط روزی چهار فرسنگ راه می‌روند اما ششصد تا هفتصد پزان بار حمل می‌کنند. اسب‌ها و قاطرها روزی پنج یا شش فرسنگ راه می‌روند اما معمولا بیش از دویست و بیست پزان بار و یک سرنشین نمی‌کشند.



تبریز شهری است بزرگ و پرجمعیت و از لحاظ بازرگانی و ثروت و جمعیت دومین شهر ایران است و تبریز در آخر دشتی وسیع، در دامنه کوهی بنا شده که بنا به قول محققان جدید همان کوهی است که پولیت، دیودور، و بطلمیوس آن را اورنت یا بارونت نامیده‌اند. شهر به صورتی نامنظم ساخته شده، و به هیچ شکل هندسی شباهت ندارد. نه حصار دارد نه قلعه و استحکامات. رود کوچکی به نام اسپین‌چا از آن می‌گذرد. جریان این رود گاهی مایه بروز و ظهور ضایعات و خساراتی به خانه‌ها و بوستان‌هایی که در ساحل آن است می‌شود. رود دیگری نیز در شمال جاری است که مقدار آب آن در فصل بهار و پاییز از اندازه آب رود سن در فصل زمستان کمتر نیست. نام این رود آجی به معنی شور است. زیرا در مدتی متجاوز از شش ماه سیلاب‌هایی که از زمین‌های پرنمک می‌گذرند و آبشان شور می‌شود به آن می‌پیوندند.»

اصفهان؛ پایتخت شاهنشاهی ایران
«شهر اصفهان، با حومه آن، یکی از بزرگ‌ترین شهرهای جهان است و گرداگرد آن، کمتر از دروازه «لیو» یا بیست‌وچهر «میل» نیست. ایرانیان به‌طریق مبالغه و اغراق در عظمت این شهر گویند: اصفهان نصف جهان، و این بیان حاکی از عدم اطلاع مطلق ایشان از کیفیت و کمیت دیگر بلاد جهان است. زیرا بسا بلاد دیگر در دنیا وجود دارد، که این عبارت بیشتر درباره آن‌ها صدق می‌کند.

به عقیده من اصفهان به‌قدر لندن، که پرجمعیت‌ترین شهر اروپاست، نفوس دارد. همیشه در بازارهای اصفهان، انبوه جمعیت چنان عظیم است، که اشخاص سواره، پیشاپیش خود خدمتکاری سیاه برای گشودن راه عبور، مأمور می‌سازند، زیرا در همه‌جا توده مردم سر و کول یکدیگر می‌روند. البته این‌گونه تراکم عظیم جمعیت فقط به بازارها اختصاص دارد، در صورتی‌که در نقاط دیگر شهر عبور و مرور با کمال سهولت امکان‌پذیر است.

زیبایی شهر اصفهان به‌خصوص در کاخ‌های باشکوه بی‌شمار، عمارات مجلل و فرح‌افزای، کاروانسراهای وسیع، بازارهای بسیار زیبا، جداول آب و انهار و خیابان‌های آراسته در دو طرف به چنار آن است. در صورتی‌که کوی و برزن‌های دیگر آن به‌طور کلی، بسیار تنگ و ناهموار فرورفته و برآمده، کج و معوج است. به‌طوری‌که در وسط کوچه دیدن دو انتهای آن‌ها محال و حتی مشاهده دویست گامی در پیش عابر غیرممکن می‌نماید.»

«میدان شاه یکی از زیباترین میادین جهان است، هیأت میدان به شکل مربع مستطیل به درازای چهارصد و چل پا، و پهنای صد و شصت پاست، میدان محصور با آبراه‌ای است که از آجر اندوده با گچی ساخته شده و ایرانیان آن را آهک سیاه می‌نامند که سخت‌تر از سنگ است. پهنای این آبراهه شش گام، و ازاره‌های آن از سنگ سیاه درخشانی است که به‌قدر یک گام بلندتر از سطح زمین تعبیه شده است و چنان عرض می‌باشد، که چهارتن آدمی به سهولت می‌توانند در کنار یکدیگر روی آن‌ها گردش کنند… گرداگرد میدان دارای دویست خانه است که همه‌شان هم‌طراز  و هم‌سان، و همگی به یک سبک و شیوه ساختمان می‌باشند و کاملا منظم است، هر خانه‌ای دارای رویه‌ای به‌قدر شانزده گام شاهی و مضاعف است. پایین دو دکان دارد، که یکی به‌ سوی میدان و دیگری به طرف بازار است که گرداگرد میدان شاه را از خارج گرفته و یکی از بازرهای پهناور اصفهان به‌شمار می‌رود.»

در ستایش ذوق فطری ایرانیان
«هنگامی‌که ایرانیان یک خانه شخصی برای خویش بنا کردند، شروع می‌کنند به ساختن یک بازار، که دکاکین آن‌را به اجاره می‌دهند، یک باب گرمابه و یک دستگاه قهوه‌خانه که آن‌ها را نیز به اجاره واگذار می‌نمایند، یک باب کاروانسرا برای بیگانگان که بعضی اوقات آن را به جای اجاره وقف جماعت می‌کنند، و سپس دستور بنای یک باب مسجد کوچکی را صادر می‌نمایند تا بدان وسیله لطف و برکت و عنایت الهی شامل کلیه املاک و مستغلات مذکور گردد، چنین است ذوق فطری ایرانیان و استعداد ذاتی ایشان، و اگر ثروت و مکنت سرشاری داشته باشند، به‌طوری‌که قادر به ایجاد ابنیه و عمارات عام‌المنفعه کردند، همت به بنای پل‌ها، ایجاده راهروهای عراده‌رو و کاروانسراها در جاده‌ای بزرگ می‌گمارند تا عابرین راحت باشند.»



جوهر طبیعت این ملت تکریم و تحقیق علوم است
«ایرانیان دانشمندان و دانشجویان را گرامی و دوست می‌دارند، به‌طوری‌که به جرأت می‌توان گفت جوهر طبیعت این ملت را تکریم و تحقیق علوم است. ایرانیان همه زندگانی خود را وقف علم و دانش می‌کنند و هرگز تأهل، تعدد فرزندان، عظمت مسند و مقام و حتی فقر و نداری نمی‌تواند آن‌ها را از مشغله علمی خود بازدارد، صناعان و کارگران و حتی دهاتیان نیز کتاب‌های ادبی و فلسفی می‌خوانند و در کسب علم و دانش کوشا می‌باشند.

ایرانیان کودکان خویش را به مدرسه می‌فرستند و آن‌ها را با کتب ادبیات پرورش می‌دهند و تا جایی‌که وسایل اجازه دهد به تحصیلاتشان ادامه می‌دهند. نکته بسیار تقدیرکردنی در زندگی فرهنگی آنان، این است که هرگز با ریش در سینه به مدرسه رفتن را خجلت نمی‌شمارند؛ بالعکس، در تمام سنین زندگانی عنوان طلبگی (دانشجویی) را افتخار خود می‌دانند، چنان‌که طلاب علوم چهل، پنجاه و حتی شصت‌ساله را مشاهده می‌فرمایید که چنته‌ای به دست و کتاب‌هایی در زیر بغل و قلمدانی در شال کمر برای تحصیل و تعلم شتاب می‌کنند؛ بعضی اوقات تصادفا می‌بینید برخی از این شاگردان کهنسال مبتدی می‌باشند و به اصطلاح اروپایی در کلاس‌های پایین هستند.»

کتاب و کتابت در نزد ایرانیان عصر صفوی
«کتاب در ایران به‌قدر کافی فراوان است، اگرچه بهای آن نسبت به کتب چاپی ما گران به نظر می‌رسد، ولی از لحاظ یک نسخه خطی، گران نمی‌باشد. تألیفات مؤلفین قدیم بسیار نادر است و به‌طور کلی بایستی آن‌ها را (به نساخین) سفارش داد، چون موجود و حاضر پیدا نمی‌شود، هنگامی‌که استنساخ کتابی را می‌خواهند، اول کاغذ آن را تهیه می‌کنند و بعد برای حق تحریر با ناسخ به مذاکره می‌پردازند.

رونویسان (نساخ) در ایران، به‌ویژه در شهرهای بزرگ است ولی صنعت کتابت به زحمت نان آن‌ها را تأمین می‌کند، معمولا روزانه بیشتر از پانزده سو به دست نمی‌آورند، در صورتی‌که از بام تا شام کار می‌نمایند، حد اعلای کار نساخ کاملا ورزیده، که لاینقطع قلم می‌زنند، پنج تا ششصد بیت است.»

زیبایی خط فارسی در جهان بی‌همتاست
«خط فارسی از حیث زیبایی در جهان بی‌همتاست، نوشته‌های ایرانیان از خطوط ریز و درشتی که به یک طریق بدیع و بسیار خوش‌آیندی در پایان ریزتر می‌گردد، به‌وجود آمده است و نیز در دنیا مردمی یافت نمی‌شود که بتواند چنان زیبا بنگارد…ایرانیان بدون این‌که به‌مثل ما روی میزی تکیه داشته باشند، قطعه کاغذی به دست می‌گیرند و با ظرافت بسیار و به‌حد اعلای نفاست ممکنه به نگارش می‌پردازند.» 

  • نویسنده : کوثر سامانی
  • منبع خبر : ایبنا