آن‌قدر نشنیدند تا منزوی شدند
آن‌قدر نشنیدند تا منزوی شدند
قصه دارد روز به روز دردناک‌تر می‌شود و هیچ‌کس به دنبال دال نیست و این مدلول‌هایند که زیر ذره‌بین می‌روند و فاعل نگون‌بخت که خود نیز مفعول دیگری بوده است، محاکمه می‌شود.

 

تیترما – افشین معشوری / مانده‌ام چه بنویسم‌ و شاید بهتر بود هیچ نمی‌نوشتم از کسی که اگر دو هفته پیش‌تر درباره‌اش می‌پرسیدید، شاید تنها «نام و شهرت» خاص‌اش توجه‌ام را جلب می‌کرد، نه هنر و خاص بودن‌ و علاقه‌ی مفرط‌اش به «سینمای تارکوفسکی» یا عشق دیوانه‌وارش به «احمد شاملو» که شاید تنها وجه مشترک (نه دیوانه‌وار) من و اوست.

اما فکر می‌کنم باید چیزی می‌نوشتم. این‌که همه‌ی ما یک «بابک» بیرونی داریم که در دید همگان است و یک بابک درونی که تنها آنان که مدت‌ها با ما زیسته‌اند و معاشرت داشته‌اند، می‌دانند.

«بابک خرمدین» بسیار پیش‌تر از روزی که مثله شد، کشته شده بود. «فرشید آریان» دوست -وکیل و بازیگرش- در لندن می‌گوید او سال‌ها پیش سرخورده از وضعیت زیستی‌اش در «ایران» هم‌راه دوست‌اش به «لندن» رفته و او کمک‌ کرده است تا خرمدین اقامت‌ بگیرد و البته هم‌زمان، با تصویربرداری از روند اخذ اقامت، مقدمات فیلم اول‌اش را فراهم کرده است و نیز از شایعه‌ی گرایش‌جنسی او یکه می‌خورَد، زیرا مدت‌ها پس از سرآمدن ویزای تحصیلی‌ این کارگردان، از او در خانه‌اش پذیرایی کرده است، با این‌حال انزوا و پارانویای او را ضمنی تایید کرده است.

این‌جا باید گفت چگونه است بسیاری از متولدین دهه‌ی ۴۰ و ۵۰ که در دهه‌ی ۶۰ و ۷۰ بالیده‌اند و جایی در اشتغال، تحصیل و عناوین دولتی نداشته‌اند -با فرض- شایستگی به جایی می‌رسند (یا رسیدند) که برخی‌شان زندگی را در حلقه‌های دود بدرود گفتند و برخی سر در گریبان «معیشت گله‌یی» فرو بردند و معدودی که تمکن‌شان اجازه داد، برای همیشه جلای وطن کردند و رفتند و در این میان، برخی بین ایران و غرب پاندول‌وار رفتند و آمدند و ککی هم هیچ‌ مسئول ریز و درشتی را نگزید؟ به راستی مسئول این همه تناقض چه کسی است؟!

هم‌چنان‌که بابک خرمدین بین «تهران و لندن» پاندول شده بود و البته می‌توانسته آن‌جا بماند؛ اما نماند و بازگشت تا به زعم دوست لندن‌نشین‌اش عشق‌اش به خانه‌ی اکباتان را -که می‌توانست عشق به مام‌وطن تعبیر شود- به اثبات برساند؟!

پدر ِ پسر کش از اقدام به جداسازی خانه‌ی مشترک گفته است و من بر این باورم که می‌شد امروز خرمدین زنده باشد اگر جلوی فاجعه بسیار پیش‌تر، حتی پیش از آن‌که سرهنگ خرمدین به جنگ برود گرفته می‌شد.

«اکبر خرمدین» که می‌گویند نظامی بوده البته با هربار بازجویی بنا براعلام پلیس جزئیات دیگری نیز از قتل‌های دیگر برملا کرده است. قتل دامادی که خواهرزاده‌اش نیز بوده و قتل دختری که برخی شاهدان می‌گویند به «ام اس» مبتلا بوده است و احتمالا تا زمان انتشار این یادداشت، ممکن است قتل‌های دیگری نیز در بین باشد و اعتراف صورت گرفته باشد.

تاریخ و اسطوره‌های ما پر است از پسرکشی و دریغ که همان تواریخ شهادت داده‌اند پسرکش‌ها دردناک زیسته‌اند و دردناک‌تر جهان را بدرود گفته‌اند.

گمان‌ام قصه دارد روز به روز دردناک‌تر می‌شود و هیچ‌کس به دنبال دال نیست و این مدلول‌هایند که زیر ذره‌بین می‌روند و فاعل نگون‌بخت که خود نیز مفعول دیگری بوده است، محاکمه می‌شود.

بارها در رسانه‌های کاغذی، اینترنتی و فضای مجازی نوشته‌ام جامعه‌ی ایرانی در حال گسست شتاب‌ناکی است و باید جامعه‌شناسان بگویند، و مسئولان بشنوند و عمل کنند، افسوس آن‌قدر نشنیدند که دیگر جامعه‌شناسان و فلاسفه از تکرار مکررات خسته شده‌اند و گوشه‌ی انزوا گزیدند. جامعه‌ی ‌ایرانی مدت‌هاست از هم پاشیده است.

 

  • نویسنده : افشین معشوری
  • منبع خبر : اختصاصی