در خشاب‌های‌مان شکلات بگذاریم
در خشاب‌های‌مان شکلات بگذاریم
حمیدرضا شکارسری می‌گوید: الان زمان حرف زدن است و نه جنگ. فکر می‌کنم دیگر جهان را باید به هنر، حرف و کلمه سپرد؛ تا به گلوله و شلیک.

به گزارش تیترما، این شاعر  درباره‌ی مجموعه شعر تازه‌اش با عنوان «لبخند تلخ مونالیزا» که حاوی شعرهای ضد جنگ اوست و  در نشر هزاره ققنوس منتشر و عرضه شده است، به ایسنا گفت: چه بخواهم و چه نخواهم، اسمم در ذیل شاعران انقلاب و شعر دفاع مقدس نوشته شده است. من با تجربه‌ی شعر جنگ تا این‌جا آمده‌ام، لذا نسبت به وقایعی که مربوط به انقلاب، سیاست نظام و سیاست منطقه‌ای و جهانی می‌شود، حساس هستم؛ مخصوصا  وقتی یک سر رشته‌اش در این آب و خاک پیدا می‌شود. این حساسیت طی سال‌های گذشته، مثلا یک دهه‌ی گذشته، شاخک‌های من را تیزتر کرده است، دلیلش هم این است من به هرجای دنیا که نگاه می‌کنم، رد پای نزاع و جنگ را می‌توانیم ببینم.

او افزود:  کشور ما خواه ناخواه در کانون خیلی از حوادث و وقایع سیاسی قرار گرفته است. طبیعی است وقتی شاعر و هنرمند در این موقعیت قرار می‌گیرد، خواه ناخواه احساسات، عواطف و اندیشه‌های خود را در قالب هنری مطلوب خود مثلا شعر کلاسیک یا شعر نو بروز می‌دهد.

شکارسری  خاطرنشان کرد: در دهه‌های گذشته، روحیه‌ی حماسی و نوستالژیک بر شعرهایم درباره‌ی جنگ و مشخصا جنگ تحمیلی حاکم بود؛ اما در دهه‌ی گذشته تا حد زیادی  شعرهایم تغییر ماهیت داده است. البته از طرفی هم جنگ‌های حاضر، دیگر ماهیت جنگ‌ ما را ندارند. بنابراین تمایلات، احساسات و عواطف ضد جنگ من جایگزین حماسه و نوستالژی که در شعرهایم در سال‌های دور وجود داشت، شده است. با این وضعیت که می‌بینم، نوشتن شعر جنگ، یعنی شعری که بر طبل جنگ بکوبد و حس و علاقه به جنگ را در مخاطب بیدار کند، کار هرکسی که باشد، کار من یکی نیست.

او در ادامه افزود: شعرهای «لبخند تلخ مونالیزا»  حاصل این نگرش من در ۱۰ ساله گذشته است که دیگر جنگ بس است و بهتر است حرف بزنیم؛ در خشاب‌های‌مان به جای گلوله، شکلات بریزیم و به مدرسه شلیک کنیم، گل بریزیم و به خانه سالمندان شلیک کنیم، بهتر است به خشاب‌های‌مان آرام‌بخش بریزیم و به بیمارستان شلیک کنیم، خشاب‌مان را کلمه کنیم و به کتابخانه  شلیک کنیم. این جنگ‌های پشت سر هم و پایان‌ناپذیر دیگر بس است. این جنگ‌ها دیگر توانی برای حماسه‌سرایی برای ما نگذاشته  است. شخصا برای من تمایل و توانی برای حماسه نمانده. این شعرها حاصل نگاه ضدجنگ من به مقوله‌ی جنگ است. البته اشاراتی به جنگ‌های منطقه و خاورمیانه دارم، اما مقوله‌ی جنگ به طور کلی مورد نقد و تهاجم واقع شده است.

به گفته‌ی شکاسری، این مجموعه شامل ۵۳ شعر است که در سال‌های اخیر و با نگاه به جنگ فارغ از ایدئولوژی  و فارغ از این‌که  دوطرف جنگ چه می‌گویند و دنبال چه هستند، سروده‌ شده‌اند.

شاعر «عاشقانه‌های رنوی پیر قرمز» و «به داشتن تو ادامه می‌دهم» با تأکید بر این‌که الان زمان حرف زدن است و نه جنگ، گفت: فکر می‌کنم دیگر جهان را باید به هنر، حرف و کلمه سپرد؛ تا به گلوله و شکلیک. اگر قرار است شلیک کنیم، به این خاطر باشد که آسمان را پر از پرنده کنیم، نه این‌که آن‌ها را مورد هدف قرار بدهیم. ذهنیت من در این کتاب  این بوده و قابل بحث هم هست. از طرفی با توجه به پیشینه‌ای که دارم ممکن است خیلی‌ها به من حمله کند که اشکالی هم ندارد.

این شاعر هم‌چنین  درباره‌ی وظایف اجتماعی ادبیات و شعر در تلطیف وضعیت جامعه در جریان حوادث اخیر اظهار کرد: استاد براهنی در کتاب «طلا در مس»، تقسیم‌بندی جالبی دارد و می‌گوید، هر انسانی مسئولیت اجتماعی، انسانی و تاریخی دارد اما در برابر آن‌ها شاعر و نویسنده یک مسئولیت اضافی دارد و آن، مسئولیت هنری و ادبی‌ اوست. در اوضاع  درهم و برهم سیاسی و اجتماعی و در بحران‌ها، شاعرترین فرد کسی است که بتواند بین مسئولیت سیاسی و اجتماعی و ایدئولوژیکش از یک سمت و شان ادبی‌اش از سوی دیگر، تعادل برقرار کند اما همیشه این اتفاق نمی‌افتد؛ مانند اتفاقی که در زمان جنگ ما رخ داد، شعر ما به سمت حماسه و شعار و مسائل ژورنالیستی و به عصبیت تمایل داشت و البته شاید لازمه‌ی آن زمان هم همین‌ بود.

شکارسری سپس بیان کرد: شعرهایی ماندگار می‌شوند که حاصل تعادل بین مسئولیت‌های مختلف  یک شاعر باشند. البته قرار نیست همه‌ی شعرهای شاعران شاهکارهای ماندگار ادبی باشند، چه بسا شاعر صلاح می‌داند در بحران اجتماعی داد بزند و بنا نیست شعری که حاصل داد و فریاد است، در طول تاریخ ماندگار  باشد. اما این را یادمان باشد مسئولیت  اصلی شاعر برقرای تعادل بین چه گفتن و چگونه گفتن است. تعادل  بین مسئولیت‌های ادبی و هنری از یک‌سو و مسئولیت‌ها انسانی، اجتماعی، سیاسی و ایدئولوژیک از سوی دیگر. همه شعرهای شاعران حاصل این تعادل نیستند و ایرادی‌ هم ندارد اما شعرهایی ماندگار می‌شوند که حاصل این تعادل باشند. و تعدادشان هم قطعا از شعرهای شعارگونه و ژورنالیستی کم‌تر است.