نگاهی به آثار داستانی«عارفه قیطانی»؛ زنهای سنتی که دغدغهی مدرن دارند
نگاهی به مجموعه شعر «خواب بامداد دیده بودم» سرودهی افشین معشوری با این شعرها در همهجای جهان سیر میکنیم
رُمانی شاعرانه که تخیل خواننده را برمیانگیزاند
«او» آتیه را دوست میدارد، ولی چون سرباز دورهی جنگ است، حجلهی مرگش را بر حجلهی عروسیاش در دسترستر میداند و خود را دور از آتیه. این است که تمام و نهایت ارتباطش با آتیه، همان نامههایی است که پیشتر برای آتیه نوشته و آتیه هم این نامهها را که میدیده، فرض بر این گذاشته است که عشقشان و وصال شان قطعی است.
معنای اجبار زندگیست
نویسنده از دل معمولیترین شخصیتها، دو شخصیت اصلی را طوری کنار هم و سپس مقابل هم قرار داده است که نه میتوان دلیلی برای جداییشان متصور شد و نه میتوان به پایان این فراق فکر کرد و این، شاید همان معنای اجبار در زندگی است.
آتیه و او نیمهی پنهان همدیگرند
«آتیهی او» از جنبهی زمانمندی خارج از محدودهی یک زمان ساعتواره و تقویمگراست، بلکه یک جنس دیگر از زمان را به ما معرفی میکند که به اصطلاح هایدگری «زمانی که در پرتوِ حضور امرِ حاضر است.» یعنی اینکه گذشته و آینده در یک حالیافت متمرکز میشوند.
آوارِ اندوهِ آتیه
رمان «آتیهی او» ساختاری جالب دارد و با نثری روان و سلیس نوشته شده است. آتیه که زنی سنتی است، درحالیکه روی بالکن خانهاش نشسته و به کوه مِه گرفتهی پیشرو چشم دوخته، حوادث از سر گذشتهی زندگیاش را در ذهنش مرور میکند.
شاید برای همیشه گم شده باشم
شاعر در این سروده با قلبی کاردآجین به سرنوشت جوانهای این مرزو بوم خیره شده است و آنها را به چشم نوههایش میبیند، چیزی که شعر اجتماعی سخت به آن نیاز دارد.