برای موفقیت باید جسور بود
برای موفقیت باید جسور بود
از این شاخه به آن شاخه پریدن را دوست دارم. شما اطلاع دارید که من هم‎زمان دو یا سه کتاب را ترجمه می‌کنم. بر خلاف برخی دوستان مترجم که گاهی به من گفته‌اند چطور این کار را می‌کنم. من اگر روزانه بنشیم و 20 صفحه از یک رمان را ترجمه کنم خسته می‌شوم. برای همین تقسیم می‌کنم مثلا 5 صفحه از این، 7 صفحه از آن و 8 صفحه از آن یکی که انرژی بیش‌تری به من بدهد.

این گفت‌وشنود توسط سردبیر ماهنامه‌ی لنگرود فردا انجام شده و در شماره‌ی ۵۳ (اسفند ۱۳۹۹) منتشر شده است. چنان‌چه به اشتراک می‌گذارید لطفا منبع آن را ذکر کنید.

 

 

لنگرود فردا: سپاس از شما که تشریف آوردید، ابتدا کمی از خودتان برای خوانندگان «لنگرود فردا» و هم‌شهریان لنگرودی بگویید.

حسین‌نژاد: درود به شما، من مریم حسین‌نژاد، متولد اسفندماه ۱۳۵۳ در لنگرود و فارغ‌التحصیل رشته‌ی شیمی هستم، البته سال ۷۳ بورسیه‌ی ارتش در رشته‌ی پزشکی قبول شدم که بنا به دلایلی نشد از بورس استفاده کنم و متاسفانه شیمی خواندم و چون علاقه نداشتم، ادامه ندادم؛ اما چون زبان انگلیسی را خیلی خوب در دوره‌ی راهنمایی خوانده بودم؛ باعث شد به این سو گرایش پیدا کنم، تا جایی که در دانشگاه هم زبان تخصصی را با نمره‌ی ۲۰ پاس کردم.

 

لنگرود فردا: لنگرود از گذشته از نظر علمی جایگاه خوبی در گیلان و ایران داشته است و در مبحث ترجمه هم برادران غبرایی و دیگران فعال بودند. با این‌که طبق اطلاعات دو بانوی لنگرودی دیگر(خانم‌ها مبینا شاهری و غبرایی) هم کار ترجمه می‌کنند؛ اما در ۲-۳ سال گذشته حجم کارهای ترجمه‌یی که شما انجام داده‌اید خیلی به چشم می‌آید، از چه زمانی کارتان را در حوزه‌ی ترجمه شروع کردید؟

حسین‌نژاد: اولین کتاب‌ام را در سال ۸۹ ترجمه کردم که «حل‌المسایل مکانیک سیالات» بود که برای بچه‌های ارشد مکانیک بود و چون اساسا با این مقوله آشنا نبودم و ناشر هم خیلی کمک در این خصوص نکرد، عطای این کتاب را به لقایش بخشیدم.

 

لنگرود فردا: یعنی اصلا چاپ نشد؟

حسین‌نژاد: چرا چاپ شد؛ اما من دیگر تصمیم گرفتم ترجمه را ادامه ندهم؛ اما در سال ۱۳۹۲ با ترجمه‌ی داستان‌کوتاه‌های «اشباح» لافکادیوهرن شروع کردم که در انتشارات بوتیمار منتشر شد. البته به دلیل زمان یک سال و نیمه‌یی که صرف شد تا اشباح مجوز بگیرد، من دومین کتاب‌ام را در سال ۹۴ از «هاروکی موراکامی» ترجمه کردم که استقبال شد و در کم‌تر از یک سال به چاپ دوم رسید و این باعث شد تا به ترجمه‌ی کتاب‌های ادبی ادامه بدهم.

 

لنگرود فردا: خب، کسی که متن ادبی‌یی را از یک زبان مبدا ترجمه می‌کند، باید به زبان مقصد هم احاطه و اشراف داشته باشد، با توجه به این‌که در دبیرستان ریاضی خواندید و در دانشگاه شیمی، سطح ادبیات‌تان چطور بود؟

حسین‌نژاد: شاید کمی غلوآمیز به نظر بیاید؛ اما خانواده‌ی حسین‌نژاد از سرشناس‌های ادبیات لنگرود هستند. مادرم از کودکی با ما مشاعره می‌کرد و پدربزرگ‌ام  «زنده‌یاد حسن حسین‌نژاد» از شاعران لنگرود بودند و در واقع من با ادبیات بزرگ شده‌ام، دوستان معتقدند جملات‌ام در ترجمه‌ها روان و سلیس است؛ اگر چه ادبیات را آکادمیک نیاموخته‌ام، اما فکر می‌کنم ژنتیکی ادبیات در خون من است.

 

لنگرود فردا: تا کنون اتفاق افتاده است در ترجمه به جمله‌یی بر خورده باشید که یا در فارسی معادل ندارد و یا فکر می‌کنید اگر عینا منتقل کنید برای خواننده قابل فهم نیست و جمله‌یی از خودتان جای‌گزین کنید؟

حسین‌نژاد: نه جای‌گزین نمی‌کنم. پیش آمده که متن را فارسی‎سازی بکنم؛ اما عبارتی را تغییر نمی‌دهم. مثلا من توی کتاب «وصیت‌های مارگرت اتوود» از عبارت «دیوار موش داره، موش هم گوش داره» استفاده کرده‌ام، عبارتی که می‌خواست این معنا را به ذهن خواننده برساند و من این کار را کردم.

 

لنگرود فردا: پس فارسی‌سازی می‌کنید؟!

حسین‌نژاد: بله فارسی‌سازی می‌کنم.

 

لنگرود فردا: همان‌طور که می‌دانید بسیاری از معانی که ما در فارسی داریم، در زبان‌های دیگر نیست و همین‎طور بالعکس، پرسش‌ام برای این بود.

حسین‌نژاد: متوجهم، مثلا همین الان در حال ترجمه‌ی رمانی هستم که برای این‌که بگوید «من برای یک کاری آماده‌ام» می‌گوید «من جواب را توی کمربندم دارم» که من این جمله را تبدیل کرده‌ام «من جواب را توی آستین‌ام دارم»

 

لنگرود فردا: در میان آثاری که ترجمه کرده‌اید، هستند کتاب‌هایی که از زبان اصلی به زبان دیگری ترجمه شده است و شما از زبان دوم به زبان سوم که فارسی باشد ترجمه کرده‌اید، این چقدر لطمه به اصل داستان زده است یا شاید اصلا نزده است؟!

حسین‌نژاد: به نظرم قطعا لطمه زده است، چون من به آن زبان مبدا (اولی) اشراف که ندارم، من تنها کارهایی از این دست ترجمه کرده‌ام کارهای «هاروکی موراکامی» است. در یک مصاحبه از موراکامی خواندم که «وقتی داستان‌هایم را به انگلیسی می‌خوانم با داستان جدیدی رو به رو می‌شوم» و ادامه می‌دهد من ترجمه‌ی انگلیسی‌اش را از رمان خودم بیش‌تر دوست دارم.

 

لنگرود فردا: خب غیر از انگلیسی، دیگر از چه زبان‌هایی ترجمه می‌کنید؟

حسین‌نژاد: الان جدای از انگلیسی در حال ترجمه‌ی یک رمان «عربی» هستم و غیر از آن رمانی را از ترکی استانبولی ترجمه کرده‌ام که از اورهان پاموک است، باقی کارهایم از انگلیسی است.

 

 

لنگرود فردا: تا کنون چند عنوان کتاب ترجمه کرده‌اید؟

حسین‌نژاد: تا امروز ۴۲ کتاب ترجمه کرده‌ام که ۱۱ عنوان کتاب کودک بوده است. اگر این کتاب‌های کودکان را در نظر نگیریم می‌شود ۳۱ عنوان؛ اما مجموعا کمی بیش از ۲۰ عنوان تا الان چاپ شده است.

 

لنگرود فردا: می‌خواهم شکل گفت‌وگو را کمی عوض کنم! شما این همه انرژی را از کجا می‌آورید؟

حسین‌نژاد: این سوالی است که بسیاری از من می‌پرسند!

 

لنگرود فردا: خب من هم دارم برای روشن شدن ذهن همان «همه» می‎‌پرسم. دغدغه‌ی مادی‌اش را که به هر حال همه‌ی ما داریم؛ اما این کارهای مختلفی که شما می‌کنید؛ غیر از مادیات انگیزه‌ی قوی‌تری هم می‌خواهد، در این باب بگویید.

حسین‌نژاد: کلا از این شاخه به آن شاخه پریدن را دوست دارم. شما اطلاع دارید که من هم‎زمان دو یا سه کتاب را ترجمه می‌کنم. بر خلاف برخی دوستان مترجم که گاهی به من گفته‌اند چطور این کار را می‌کنم. من اگر روزانه بنشیم و ۲۰ صفحه از یک رمان را ترجمه کنم خسته می‌شوم. برای همین تقسیم می‌کنم مثلا ۵ صفحه از این، ۷ صفحه از آن و ۸ صفحه از آن یکی که انرژی بیش‌تری به من بدهد.

 

لنگرود فردا: بسیار خوب، شما غیر از این، تدریس هم می‌کنید، به هر حال وظایف مادری هم دارید، این‌ها تداخل ایجاد نمی‌کند؟!

حسین‌نژاد: نه، توی زندگی شخصی‌ام هم همین اتفاق می‌افتد. دقیقا کارها را زمان‌بندی و تقسیم می‌کنم. یعنی از ۶ صبح که از خواب بیدار می‌شوم روی کاغذ تمام کارهایم را می‌نویسم و طبق آن پیش می‌روم.

 

لنگرود فردا: بچه‌ها اگرچه بزرگ‌اند؛ اما شکایتی ندارند؟

حسین‌نژاد: نه، اتفاقا با بچه‌ها فیلم می‌بینیم یا در مورد گروه‌های موسیقی صحبت می‌کنیم. البته فکر می‌کنم این وسط به خودم دارد ظلم می‌شود.

 

لنگرود فردا: بسیار خوب، با دیگر مترجم‌های لنگرودی-مثلا آقای غبرایی- ارتباط دارید؟

حسین‌نژاد: بله با آقای غبرایی ارتباط دارم.  در ابتدای کار که موراکامی را شروع کرده بود (چون حوزه‌ی کار ایشان بود) از ایشان کسب اجازه کردم و اولین کارم را هم برای‌شان فرستادم.

 

لنگرود فردا: پس خوانده‌اند کار شما را، نظرشان چه بود؟

حسین‌نژاد: بله اولین کار را که خواندند ایرادهای زیادی گرفتند و حتی عصبانی شدند؛ اما بعد که کتاب بعدی درآمد، راضی بودند.

 

لنگرود فردا: پس آن سخت‌گیری‌های جواب داد؟ خب، شما در دبیرستان ریاضی و در دانشگاه شیمی خواندید و بعد آمده‌اید کارهای ادبی ترجمه می‌کنید. من بسیاری از جوان‌های امروز را می‌شناسم که مدرک گرفته‌اند و در لنگرود و شهرهای دیگر بیکار هستند، به نظر شما این‌ها باید چه کار بکنند؟

حسین‌نژاد: من انکار نمی‌کنم که ما در دوره‌یی زندگی می‌کنیم که جسورانه گام برداشتن کار سختی است، با این حال من جسورانه گام برداشتن را به همه‌ی آن‌ها مورد نظر شماست، توصیه می‌کنم. در مورد خودم فکر می‌کنم اگر جایی که امروز هستم، موفقیت است، دلیل‌اش تنها ریسک‌پذیری است. اگر بخواهیم منتظر فرصت طلایی باشیم، هیچ‌گاه این فرصت طلایی پیش نخواهد آمد.

 

لنگرود فردا: چقدر این ریسک در مورد خود شما به پشتوانه‌ی خانواده بود؟

حسین‌نژاد: این درست است که من عقبه‌ی خانوادگی خوبی در ادبیات داشتم، اما واقع امر این است که تا وقتی ۵ عنوان کتاب‌ام در بوتیمار منتشر شده بود؛ آقای داریوش معمار از سابقه‌ی خانوادگی ما اطلاع نداشتند و تنها به پشتوانه‌ی دانسته‌های خودم کار کردم.

 

لنگرود فردا: فکر می‌کنید چرا با این حجم از ترجمه‌های‌تان، توی لنگرود نباید مردم بدانند که هم‌شهری‌شان این همه کتاب ترجمه کرده است؟

حسین‌نژاد: البته چون من مدت‌هاست این‌حا نیستم دقیق نمی‌دانم؛ اما یکی از دلایل‌اش پخش ضعیف کتاب‌هاست که البته مختص به لنگرود و من هم نیست. تا ۳-۴ سال اول که ترجمه می‎کردم دوستان‌ام در لنگرود و لاهیجان به کتاب‌فروشی‌های شهر سر می‌زدند و حتی یک جلد یا عنوان از کتاب‌هایم این‌جا نبود؛ الان کمی بهتر شده است.

 

لنگرود فردا: من سپاسگزارم که آمدید، اگر حرف ناگفته‌یی هست، بفرمایید.

حسین‌نژاد: من هم از شما سپاسگزارم از وقتی که به من دادید.

  • نویسنده : افشین معشوری (مصاحبه کننده)
  • منبع خبر : لنگرود فردا