نقطه، سرِ خط
نقطه، سرِ خط
تا کنون تلاش‌های بسیاری در جهت ایجاد یک دبیره‌ی استاندارد صورت گرفته است که پیشنهاده‌ی «سرخط» نیز، علی‌رغم نام نه چندان دل‌پذیرش، یکی از آن‌هاست. بی‌گمان تا این پیشنهاده منتشر نشود، نمی‌توان در موردش نظر قطعی و صائبی داد.

اشاره: چند ماهی است عده‌یی از دست‌اندرکاران فرهنگی گیلان با نشست‌هایی در پژوهشکده‌ی گیلان‌شناسی در خصوص تدوین «رسم‌الخط –واحد- گیلکی» به بحث و گفت‌وگو نشسته‌اند و سرانجام در هفته‌ی گذشته در آخرین نشست این گروه؛ حاصل کار به صورت نمادین رونمایی شد و خبر آن در یکی از رسانه‌ها منتشر شد.

پس از رسانه‌یی شدن «فعالیت گروه» که به «سرخط» شناخته می‌شود؛ عده‌ی دیگری از فعالان ادبی گیلان با انتشار نوشته‌هایی نسبت به «تدوین سرخط» که به گفته‌ی مدیران نشست به زودی –پس از رفع برخی اشکالات- منتشر خواهد شد؛ واکنش نشان دادند.

برخی اعضای این گروه عبارت‌اند از: جهان‌دوست سبزعلیپور(استاد دانشگاه)، محسن آریاپاد (شاعر و منتقد ادبی)، محمدتقی پوراحمد جکتاجی(روزنامه‌نگار و فعال ادبیات گیلکی)، فرامرز محمدی‌‌پور (شاعر و فعال ادبیات گیلکی)، نادر زکی‌پور لنگرودی (شاعر و فعال ادبیات گیلکی)، هوشنگ عباسی (روزنامه‌نگار و فعال ادبیات گیلکی)، مهرداد پیله ور (شاعر و فعال ادبیات گیلکی) و….

تیترما؛ بدون هرگونه جهت‌گیری از هرگونه یادداشت که به غنای ادبیات گیلکی کمک کند، استقبال خواهد کرد. یادداشت حاضر را «حسین طوافی لاهیجی» به رشته‌ی تحریر درآورده است که در ادامه می‌خوانید.

نقطه، سرخط

تیترما- حسین طوافی / اخیرا در میان فعالان حوزه‌ی زبان گیلکی بحث‌هایی در مورد آن‌چه «سر خط» نامیده شده بر سر زبان‌هاست. گروهی از مولفان و کوشندگان فرهنگ و هنر گیلان، پس از جلساتی که با هم داشتند، شیوه‌ای نوین برای نگارش گیلکی ابداع و پیشنهاد داده‌اند که البته به خودی‌خود کار بدی نیست. بگذریم از نامی که برای این شیوه برگزیده‌اند که یادآور بخش‌های کوتاه خبری رادیو و تلویزیون است.

مبحث شیوه‌ی نگارش از دیرباز مورد توجه مولفان زبان‌هایی که به شکل تاریخی از کتابت اندکی بهره داشته‌اند، بوده است. در واقع باید گفت که تنها اندک زبان‌های زنده و یا مرده‌ای وجود دارند که صاحب دبیره یا به عبارت دیگر دارای خط‌الرسم‌اند.

ارمنی، آرامی، یونانی، لاتین، روسی، هندی سانسکریت، چینی، ژاپنی، عبری و چند زبان کوچک و بزرگ دیگر از جمله زبان‌های تا هنوز زنده و یا مرده‌ای هستند که ملل متفاوت از میراث ابداعی‌شان برای نوشتن زبان استفاده می‌کنند و البته شاید به فراخور نیاز تغییراتی جزئی در آن‌ها داده باشند.

برخی دبیره‌ها نیز دیگر به تاریخ پیوسته‌اند. دبیره‌هایی چون پهلوی، اوستایی، سغدی و… که در کتابخانه‌های بزرگ و کوچک جهان تنها مورد پژوهش‌های زبانی و ادبی تاریخ‌دانان و پژوهش‌گران قرار می‌گیرند. چه بسیار پیش‌آمده که ملت‌ها تحت تاثیر عوامل سیاسی و یا فرهنگی و اقتصادی در سیستم نگارشی خود تغییراتی داده‌اند.

مثلا پس از رسمیت یافتن آیین ترسایی در امپراتوری رم و استنساخ‌های متعدد از انجیل به خط و زبان لاتین اندک‌اندک خط لاتین با گسترش آیین ترسایی در میان سایر اقمار آن امپراتوری گسترش یافته و سیستم‌های نگارشی بومی رو به فراموشی رفتند. و یا در حوزه‌ی فرهنگی ایران، از فرارودان تا میان‌رودان، پس از فروپاشی دولت فراگیر ساسانی کتابت فارسی و سایر زبان‌های بومی از پهلوی به دلیل مسایل ایمانی و اهمیت قرآن و هم‌چنین استیلای دستگاه خلافت و ورود سیل ترمینولوژی دستگاه فقاهتی اسلامی به خط آرامی، که اعراب دوره‌ی پیش از اسلام اشعارشان را با آن مکتوب کرده و بعد مورد استفاده‌ی اعراب برای کتابت قرآن واقع شد، تغییر کرد.

در ترکیه خط یک‌بار پس از اصلاحات مصطفی کمال آتاتُرک و به دلیل سیاست نگاه به غرب ترک‌های جوان به لاتین تغییر کرد. حال آن‌که از زمان جنگ‌های صلیبی و در عهد سلاجقه‌ی روم خط آرامی اندک‌اندک در مناطقی از کنستانتینوپل و تراس شرقی که تا هنوز مورد ادعای دولت یونان است جای باز کرده و با استیلای دولت فراگیر عثمانی به تمامی خط رسمی دستگاه طویل دیوان‌سالاری عثمانی شد که هیچ زبان نیز در آن منطقه به ترکی تغییر کرد. و یا در جمهوری آذربایجان خط دوبار، یک‌بار به دلیل استیلای شوروی کمونیستی و قرار گرفتن در اتحادیه‌ی جماهیر به کریل روسی که آن هم بی‌تاثیر از دبیره‌ی یونانی نیست ( به دلیل آیین ارتودوکس به رهبریت کلیسای ارتودوکس یونانی) و بار دیگر به دلیل فروپاشی اتحادیه‌ی ساوتی و اعلام استقلال و اتخاذ سیاست نگاه به اروپای غیر اسلاو و به‌ ویژه امریکا به لاتین تغییر کرده است. و یا اگر بیش‌تر و بیش‌تر در تاریخ کاوش کنیم؛ نمونه‌های بسیار بیش‌تری خواهیم یافت. از تغییر خط در پادشاهی هلنی بلخ پس از سقوط اسکندر گرفته تا تغییر خط در حدود تبت و نواحی ترک‌نشین اویغورستان چین که کیش اسلام دارند.

تا کنون تلاش‌های بسیاری در جهت ایجاد یک دبیره‌ی استاندارد صورت گرفته است که پیشنهاده‌ی «سرخط» نیز، علی‌رغم نام نه چندان دل‌پذیرش، یکی از آن‌هاست. بی‌گمان تا این پیشنهاده منتشر نشود، نمی‌توان در موردش نظر قطعی و صائبی داد. اما نه تنها این پیشنهاده، بلکه هر پیشنهاده‌ی دیگری هم بدون داشتن لغت نامه‌ی جامع، بدون تدوین دستور زبان توصیفی و انتشار آثار هماهنگ در خصوص شم زبانی، خاستگاه و جایگاه آن، تنها بخشی از یک پازل هزارتکه خواهد بود که به خودی‌خود نارساست و مورد پذیرش نیز قرار نخواهد گرفت

به هر روی تاریخ نشان داده است که خط عموما عاملی متغیر است و اعمال تغییرات در دبیره رایج و یا تغییر دبیره و استفاده از دبیره‌ای دیگر ( با اعمال تغییراتی برای نوشتن آسان‌تر) در زبان‌ها بسیار مسبوق سابقه بوده و هست.

بی‌گمان لازم به ذکر و تاکید نیست که صد البته همه‌ی این تغییرات حاصل نیازهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است. چون ملت‌ها و دولت‌ها حال در هر شکل و سیاقی هم که شده نیازمند شکلی از دیوان‌سالاری و کتابت برای ایجاد ارتباط هستند.

و اما در مورد گیلکی آن‌چه به نظر می‌رسد نوعی شتاب‌زدگی و عدم شناخت از اهمیت سیاست زبانی وجود دارد. در گیلکی با توجه به وسعت گویش‌ها و لهجه‌های گوناگون‌اش، نمی‌شود عملا خط‌‌‌‌الرسم کارآمدی بر مبنای خط آرامی (آن‌چه فارسی به آن نگارش می‌شود و به اشتباه دبیره‌ی عربی معرفی می‌شود) اعلام و ارائه کرد.

به نظر من گیلکی زبانی است که نیای اولیه‌اش در درازنای زمان در حافظه‌ی تاریخ جا مانده است و انواع متکثری از گویش‌ها و لهجه‌هایش باقی مانده. متون کهن اندکی از آن برجای مانده که عملا تاثیری در سیاست زبانی‌اش ندارند.

در گیلکی ما با زبانی مواجه‌ایم که عمده‌ی دست‌آورد دست کم دوهزارساله‌اش فولکلور بوده. سرزمینی کوچک که در عهد باستان اهمیت چندانی نداشته (چونان که یزدگرد سوم اصلا اطلاع نداشته که چه کسی برآن حکم می‌راند و چون به او گفتند کسی از فرزندان ساسان است ابراز خرسندی کرد).

در واقع گیلان تنها از قرن شانزدهم میلادی به این‌سو در تاریخ منطقه اهمیتی پیدا می کند. از این جهت به جای انواع و اقسام دست‌کاری در دبیره‌ی آرامی می‌توان برای نگارش آن از دبیره‌ی لاتین سود جست. به نظر من بیش از هشتاد درصد هر آن‌چه تحت نام ادبیات در گیلکی نوشته شده و می شود چیزهایی فراتر از همان فولکلور دوهزار ساله نیستند. منتها شکل مکتوب دارد و اندکی با زمان حرکت کرده‌اند؛ اما در جوهره و بنیاد هم‌چنان وابسته به اندیشه‌ی روستایی‌گری و بجارکاری و انواع و اقسام موتیف‌های برآمده از فرهنگ فولکلورند. از این بابت خیلی راحت در طی زمان و سیطره‌ی زبان غول‌آسایی چون فارسی محو می‌شوند.

گیلکی مانند فارسی نیست که بگوییم اگر خط عوض بشود گسست به وجود می آید و نسل بعد از تجربه‌ی گذشتگان بی‌بهره می ماند. یا بار بزرگی بر دستگاه‌های متولی فرهنگ تحمیل می‌کند تا همه‌ی این متون را دوباره به خط جدید برگرداند و یا یک ملت را از تجربه‌ی لمس متون مکتوب کهن‌اش به عنوان گنجینه‌های کاربردی و مفاخر فرهنگی محروم نماید. چنین حالتی در حوزه‌ی گیلکی ابدا متصور نیست. چنان‌که در حوزه‌ی زبان‌های دیگری چون ترکی در جمهوری آذربایجان و ترکیه نیز کم‌وبیش چنین بوده علی‌رغم این‌که آن‌ها متون مکتوب به مراتب بیش‌تری از زبان کوچکی چون گیلکی داشته‌اند.

نگارنده‌ی این یادداشت به خوبی می‌داند که نوشتن گیلکی به خط لاتین قطعا حساسیت‌های سیاسی بر می‌انگیزد. قطعا بازوان فرهنگی دستگاه تمرکزگرای قدرت در برابر این روند خواهد ایستاد. اما ما چه بخواهیم و چه نخواهیم گیلکی به دلیل تنوع گویش‌ها و لهجه‌هایش ناگزیر از دبیره‌ی لاتین است. کما این‌که در جهان مجازی که اندک‌اندک رو به حقیقی‌تر شدن هرچه بیش‌تر می‌رود، استفاده از دبیره‌ی لاتین به مراتب آسان‌تر و البته جذاب‌تر نیز هست و این پدیده‌ای عمومی است. گویا تکنولوژی و نیاز به استفاده‌ی هرچه بیش‌تر و متنوع‌تر از آن در کل جهان به ترویج دبیره‌های پرکاربردتر تاکید دارد.

در ژاپن استفاده از دبیره‌ی لاتین به شکل روزافزونی در حال گسترش است. در چین، یونان و هندوستان نیز به همین منوال. پدیده‌ای که قطعا با مذاق ناسیونالیست‌ها و کوشندگان فرهنگی و هر آن‌که دل در گرو مواریث فرهنگی و تاریخی دارد خوشایند نیست. اما حقیقتی است ناگزیر که در حال اتفاق افتادن است. همین تغییر دبیره از آرامی ِ پارسیک به لاتین در ایران نیز در جهان مجازی در حال اتفاق افتادن است. گرچه هنوز به پدیده‌ای دامن‌گیر، چنان‌که در ژاپن به وجود آمده است، تبدیل نشده.

ظاهرا پدیدآورندگان سرخط، اساس کار را بر گویش بودن گیلکی نهاده‌اند. بی‌گمان گویش قلمداد کردن گیلکی از جانب این دوستان اعتراض برخی از به ظاهرکوشندگان حوزه‌ی فرهنگ که اتفاقا هدف عمده‌ی آن‌ها اساسا کار فرهنگی هم نیست و احتمالا دانسته و یا نادانسته آب به آسیابی دیگر می‌ریزند را به دنبال خواهد داشت

ممکن است عده‌ای بگویند لاتین نویسی ما را در تعارض با فرهنگ و کلیت فرهنگی ایران قرار می‌دهد. ما ایرانی هستیم و باید بر اساس معیارهای زبان فارسی کار کنیم. در این خصوص می‌توان نشست و ساعت‌ها بحث کرد. این ادعا در بعد سیاسی زبان حرف درستی است. اما آن‌چه که می‌توان به شکل فشرده و مجمل در پاسخ گفت؛ این است که وقتی شما برای گیلکی دبیره اتخاذ می‌کنید و نامی بر آن می‌گذارید خودبه‌خود به نوعی تعارض دست می‌زنید. به نحوی خود را در تقابل قرار می‌دهید. اصلا اصل زبان‌ها و دبیره‌ها نیز همین است. شما فارسی حرف می‌زنید تا با کسی که عربی حرف می‌زند متمایز باشید. شما اسپانیایی حرف می‌زنید چون در اسپانیا زندگی می‌کنید و قطعا، مالتایی یا عبری و یا مالایی حرف نمی‌زنید و شما گیلکی حرف می‌زنید که فارس نباشید. به همین دلیل است که در دبیره‌ی معهود مورد استفاده برای زبان فارسی تغییرات ایجاد می‌کنید تا گیلکی را بنویسید و این خودبه‌خود نشان از نوعی تعارض دارد که از سر اتفاق طبیعی‌ترین بخش قضیه نیز هست. پس چندان تفاوتی ندارد که این‌جا بحث بر سر لاتین‌نویسی باشد یا هر دبیره‌ی دیگری.

دوما وقتی شما در یک دبیره تغییرات ایجاد می‌کنید؛ یعنی این‌که می خواهید آن را با نُرم‌های زبانی و مقتضیات آوایی خود تطبیق دهید. کاری که در خصوص زبان گیلکی بارها انجام شده. اگر با اعمال تغییرات به چنین دست‌آوردی به شکل قطعی و یا راضی کننده رسیده‌اید که خیلی هم خوب؛ اما اگر می‌بینید آن دبیره عملا دارای چنین توانشی نیست و هرچه پیشنهاده می‌شود باز بخش عمده‌ای را راضی نمی‌کند دیگر چه اصراری بر آزمودن ِآزموده است؟

و اما این همه مقدمه‌ای بود برای ورود به مبحث سیاست زبانی و برنامه‌ریزی زبان. چیزی که بی‌اطلاعی از آن و نادیده گرفتن سیر تحول و چگونگی کارکرد آن باعث سردرگمی، واگرایی و پوپولیسم فرهنگی در عرصه‌های گوناگون می‌شود. چیزی که متاسفانه این روزها به انواع گوناگون دامن‌گیر زبان و فرهنگ گیلان نیز شده و گویا بدنه‌ی اصیل جریان فرهنگی گیلان یا هماورد آن نیست و یا آن را تا هنوز جدی نگرفته است.

سیاست زبانی مجموعه‌ای است از سلسله تصمیمات و مواضعی که قدرت حاکم سیاسی با ابزارهای فرهنگی در جامعه پیاده می‌کند. در واقع ادبیات و هنر در تمام ادوار به نحوی محصول سیاست‌های زبانی نیز بوده اند. گرچه گاه برخی شاهکارهای ادبی خارج از هر آن‌چه زبان رسمی و برآمده از سیاست زبانی رایج آمده است، تولید شده اند. از جمله کمدی الهی که دانته الاگری آن را به لهجه‌ی سیسیلی نوشته است.

به هر روی یک سیاست زبانی مستلزم استفاده از ابزارهای اعمال خود است و از این بابت به برنامه‌ریزی زبانی نیازمند است. برنامه‌ریزی زبانی نیز طی مراحل چهارگانه‌ی انتخاب، قانون‌گذاری یا تدوین، تعریف و طرح جزئیات و در نهایت، ارائه و پذیرش ایجاد و اعمال می‌شود.

محققان زبان‌شناسی اجتماعی تاریخ برنامه‌ریزی زبانی را به طور کلی به چهار دوره تقسیم می‌کنند:

دوره‌ی پیشامدرن، که برنامه‌ریزی زبان فرانسه نمونه‌ی شاخص آن است.
دوره‌ی آغاز عصر مدرن، که برنامه‌ریزی زبانی چکسلواکی نمونه‌ای کاربردی از آن را به دست می‌دهد.
دوره‌ی مدرن، که برنامه‌ریزی زبانی شوروی به نحوی نمونه‌ای از آن محسوب می‌شود.
دوره‌ی پست‌مدرن، که البته عصر امروزین است و با توجه به معیارهای قرن بیست و یکم بررسی شده، گرچه تا کنون هیچ مدلی بر این اساس برنامه‌ریزی، اجرا، و مورد بررسی و مطالعه قرار نگرفته است.

بر اساس این تقسیم بندی، دوره‌ی پیشامدرن دوره‌ی سنترالیزم و گویش‌های مسلط است. چنان که در فرانسه گویش مسلط پاریس به دلایل سیاسی از میان چندین و چند گویش متداول و با برنامه‌ریزی زبانی فراگیری که برای عرصه‌های متنوع فرهنگی و اجتماعی برنامه‌های مدونی داشت به عنوان گویش مسلط انتخاب و لغت نامه‌های بسیار و کتاب‌ها و جزوات بسیاری در خصوص دستور زبان و آیین‌ نگارش تهیه و در سراسر کشور توزیع شد. دوره‌ی آغاز عصر مدرن دوره‌ای میانی است که با فروپاشی امپراتوری‌های بزرگ اروپای مرکزی طی جنگ اول جهانی آغاز شده و تا حدود دهه‌ی ۳۰ میلادی را در بر می‌گیرد.

در این دوره ملت‌های تحت قیمومت امپراتوری‌ها، پس از استقلال دست به پالایش و ساختن واژگان جدید بر اساس هر آن‌چه از اساس زبان بر جای مانده بود زدند. کاری که در چک انجام و اجرا شد. و اما دوره‌ی مدرن دوره‌ی اندیشه‌ی مارکسیستی است که بر اساس قرائت روسی از آن در شوروی سیاست زبانی بر اساس زبان‌های بزرگ و کوچک پیکره‌ی عظیم اتحادیه‌ی کمونیستی تنظیم شد. در ابتدا حتی در مورد استفاده از دبیره‌ی کریل یا دبیره‌ای غیر از آن نیز بحث‌هایی مطرح شد. چرا که برخی از ملت‌های اتحادیه آن را میراث منحط حکومت تزاری می‌دانستند. به هر روی سیاست زبانی اتحادیه بر اساس آزادی تحصیل به زبان مادری و رسمیت دادن به تمام زبان‌ها با اتخاذ دبیره‌ی کریل تنظیم و برنامه‌ریزی زبانی با ایجاد ده‌ها شیوه‌ی نوشتاری کریل تنظیم، پیشنهاد، و مورد پذیرش قرار گرفت.

به هر روی، مبحث دبیره تنها بخشی از برنامه‌ریزی زبانی «ذیل مبحث codification» است که عموما بی‌تاثیر از جریانات سیاسی و اجتماعی نیست و فارغ از آن، یعنی فارغ از یک ضرورت تاریخی نمی‌توان آن را طرح، پیاده و اجرا کرد.

با توجه به آن‌چه تیتروار در این نوشتار گفته شد، می‌توان دریافت که زبان‌ها برای رسیدن به درجه‌ی استاندارد یا استانداردسازی، که محصول برنامه‌ریزی‌های زبانی است، نیازمند عزم سیاسی در نتیجه‌ی یک ضرورت اجتماعی‌اند، شرایطی که فارغ از آن هر کوششی چیزی جز پیشنهاده‌ای نیست و در حدود محدود کار چند نفر و یا یک گروه باقی می‌ماند.

در ترکیه خط یک‌بار پس از اصلاحات مصطفی کمال آتاتُرک و به دلیل سیاست نگاه به غرب ترک‌های جوان به لاتین تغییر کرد. حال آن‌که از زمان جنگ‌های صلیبی و در عهد سلاجقه‌ی روم خط آرامی اندک‌اندک در مناطقی از کنستانتینوپل و تراس شرقی که تا هنوز مورد ادعای دولت یونان است جای باز کرده و با استیلای دولت فراگیر عثمانی به تمامی خط رسمی دستگاه طویل دیوان‌سالاری عثمانی شد که هیچ زبان نیز در آن منطقه به ترکی تغییر کرد

در خصوص گیلکی، اگر مبحث نخ‌نمای گویش و زبان را به آخر موکول کنیم، باید گفت که تا کنون تلاش‌های بسیاری در جهت ایجاد یک دبیره‌ی استاندارد صورت گرفته است که پیشنهاده‌ی «سرخط» نیز، علی‌رغم نام نه چندان دل‌پذیرش، یکی از آن‌هاست. بی‌گمان تا این پیشنهاده منتشر نشود، نمی‌توان در موردش نظر قطعی و صائبی داد. اما نه تنها این پیشنهاده، بلکه هر پیشنهاده‌ی دیگری هم بدون داشتن لغت نامه‌ی جامع، بدون تدوین دستور زبان توصیفی و انتشار آثار هماهنگ در خصوص شم زبانی، خاستگاه و جایگاه آن، تنها بخشی از یک پازل هزارتکه خواهد بود که به خودی‌خود نارساست و مورد پذیرش نیز قرار نخواهد گرفت. با توجه به مراحل چهارگانه‌ی برنامه‌ریزی زبانی، مرحله‌ی چهارم یا همان مرحله‌ی ارائه و پذیرش خود بحث مفصلی است که فاکتورهای گوناگون اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و حتی اقتصادی بسیاری را با خود به همراه دارد و بی‌گمان از حوصله‌ی این یادداشت کوتاه نیز بیرون است.

به هر روی هر آن‌چه از فعالیت‌های این سال‌های اخیر در حوزه‌ی زبان گیلکی منتشر شده بیش‌تر معطوف به وجه نوشتاری و عموما صحیح نویسی ( orthography) آن بوده است نه به شکل ماهیتی شناخت آن به مثابه یک پیکره‌ی زبانی چند بعدی و پیچیده.

نکته‌ی آخر این‌که، ظاهرا پدیدآورندگان سرخط، اساس کار را بر گویش بودن گیلکی نهاده‌اند. بی‌گمان گویش قلمداد کردن گیلکی از جانب این دوستان اعتراض برخی از به ظاهرکوشندگان حوزه‌ی فرهنگ که اتفاقا هدف عمده‌ی آن‌ها اساسا کار فرهنگی هم نیست و احتمالا دانسته و یا نادانسته آب به آسیابی دیگر می‌ریزند را به دنبال خواهد داشت.

سوای تمام این حواشی نه چندان مهم و موارد دیگری از این قبیل، باید دانست که تمامی زبان‌ها بلااستثنا در واقع گویش‌هایی از یک نیای مشترک بسیار کهن‌اند که در درازنای زمان فراموش و در انواع خود استحاله شده و تنها شرایط سیاسی و اجتماعی مناسب و بستر فرهنگی ِحاصل از انباشت تولیدات ادبی و هنری آن‌ها را از سطح گویش‌های محلی و ناشناخته در حد و اندازه زبان‌هایی مستقل بالا برده است.

بی‌گمان شباهت‌های بسیار و هم انکارناپذیر عبری و عربی علی‌رغم هر آن‌چه در طول تاریخ باعث ایجاد صفات ممیزه بین این دو زبان بزرگ و غنی شده است مثال خوبی در این زمینه می‌تواند باشد. و یا شباهت‌های بسیار بین فارسی و هندی و یا روسی و گرجی و یا انواع ترکی با مغولی نیز مثال‌هایی دیگر در تایید همین نظریه‌ی گویش بنیاد هستند.

گرچه این تمام قضیه نیست و در برخی زبان‌های مهجور عواملی چون انزوای تاریخی، بر اساس مقتضیات اقلیمی، و یا پیروی از ادیان کهن باستانی (چنان که در لادینو گویش یهودیان اسپانیا و تا حدودی گویش زردشتیان یزد و یا زبانی که صائبیان خوزستان به آن تکلم می‌کنند) که به نحوی انزوا و ایجاد جوامع کوچک (گاه به اصطلاح زیرزمینی) را به همراه داشته نیز می‌تواند از عوامل برکشنده‌ی گویش‌ها به زبان‌هایی خاص و با ادبیات و هنر و شیوه‌ی زندگی خاص خود باشند.

در مورد گیلکی شاید تمام این موارد و موارد مغفول مانده‌ی دیگری در سیر تاریخی این منطقه‌ی کوچک چهارگوش به قول اوستای کهن دخیل در مسئله باشد. مواردی که گاه گیلکی را تا مرزهای زبانی مستقل و قائم به ذات (نزد اقلیت‌های تندروی قوم‌گرا) و یا زبانی خویشاوند و در ارتباط تنگاتنگ با فارسی (نزد کوشندگان فرهنگی و الیتِ اهل قلم) بر می‌کشد و گاه آن را در سطح گویشی از انواع گویش‌های فارسی (نزد رسانه‌های دولتی و وابستگان فرهنگی و اقتصادی آن) فروکاسته است.

حسین طوّافی
آبان هزاروسیصدونودونه خورشیدی

  • نویسنده : حسین طوافی
  • منبع خبر : اختصاصی تیترما