انسان، اصالت، اصیل یا اسیر؟
انسان، اصالت، اصیل یا اسیر؟
آن روزها، مرگ هم آن‌قدر به ما نزدیک نبود. فاصله‌ی ما تا مرگ، درست مثل فاصله‌ی زمین تا آسمان بود.

حسن حسینی شورستان
حسن حسینی شورستان

شاعر، منتقد ادبی و گوینده

روزگاری ما را نه تنها به نام، که با اصالت‌مان می‌شناختند. به این‌که هویت‌مان با مهربانی گره خورده بود. به این‌که تاب دیدن اندوهی در هیچ چهره‌یی را نداشتیم.
آن روزها، مرزبندی‌ها معنا نداشت. انسانیت بود که زندگی را به عشق گره زده بود و عشق بود که لحظه‌ها را پر طراوت می‌کرد.

آن روزها، مرگ هم آن‌قدر به ما نزدیک نبود. فاصله‌ی ما تا مرگ، درست مثل فاصله‌ی زمین تا آسمان بود.

آن روزها، از دستان پینه‌بسته‌ی پدر، می‌شد عطر مهر را استشمام کرد و از چهره‌ی پر چروک مادر، می‌شد به پرواز رسید.

از آن روزها سال‌ها گذشته، امروز اما ما عوض شدیم، آن قدر که اگر کنار دست‌مان جماعتی مظلوم هم جان بدهند، درگیر و دار سرمستی های خودمان هستیم و مهم نیست درد و رنج با دیگران چه می‌کند!؟ مهم نیست تیرگی روزگار چگونه رویای دیگران را پرپر می‌کند!؟ دیگران اصلا در فرهنگ مردانگی و جوانمردی ما جایی ندارند که بتوان برای‌شان اشکی بر چهره نشاند.

به هر حال کاش در زندگی مرهم زخم باشیم ، کاش نمک بر زخم نپاشیم ، کاش کمی معصومیت کودکانه داشته باشیم و کاش کمی انسان باشیم

  • نویسنده : حسن حسینی شورستان
  • منبع خبر : اختصاصی