آرش دلآور البته تنها به جهان موجود بسنده نکرده و در بخش شعرهای کوتاه کتاب صحافی باران، جهان ممکن را نیز به چالش کشیده است
افشین معشوری
نشستهام خیره به گردش مورچهها که تنهاییام را عمیقتر میکند. در آخرین تای سفره خودم را خالی میکنم با ریختی دیگر ریزِ ریز میشوم، ریز ریز آنقدر که همه چیز خانه دارد با تنهاییام کنار میآید دستگیرهی در چکههای شیر و جای پای کسی که هیچ وقت نبوده است.(صحافی باران، ص۴)
پیش از آغاز سخن دربارهی کلیت این یادداشت، بگویم که چندباری در جمعهای ادبی گفتهام و جایی نوشته ام «شعر یک شاعر باید بازتاب جهان پیرامون او باشد و جهانبینیاش در سرودههایش تجلی داشته باشد» که البته اصرار بر درستی این ادعا ندارم و میتواند حاصل تجربهی شخصی یا زیستیام باشد.
مجموعهشعر «صحافی باران» سرودهی «آرش (اسماعیل) دلآور» یکی از بسیار کتابهایی است که در سالهای اخیر منتشر شده است و از میان آنها که به دستم رسیده (نه الزاما همهی آنها که منتشر شده) دارای اشعاری ساده و بیتکلف است. شاعر به جای پرداختن به ادا و اصولهای رایج در ادبیات امروز، میز کارش را در صحافی باران تبدیل به جهانی کرده است که واژهها رویاش راه میروند، اخم میکنند، میخندند، عاشق میشوند، درد میکشند و حتی گاهی به انفجار جهان میاندیشند.
سگی که چند شب پیش
چند روستا آنطرفتر ولش کرده بودند
ساعت چهار صبح برگشته به خانهی محمدعلی
وسط حیاط هی دم تکان میدهد هی زوزه میکشد.
گربهای که توی گونی بسته
پنج کیلومتر بعد از خانهاش
در مزرعهای انداختناش
خودش را رسانده روی پلهها
زل زده به صاحباش مشجعفر
ببین!
من هم برگشتهام!
برگشتهام به دوران پیش از عاقلیام
از وقتی که داشتی میرفتی
شاخ درآوردم
مسیرهایت را، هی بو میکشم
به در میروم
به دیوار
حتی سلولهای تنام فهمیدهاند
کسی در من رشد میکند
وقتی که راه میافتم
انگار دارم چهار دست و پا میروم
هرچه زودتر گونی را بیاورید!
من برای دوست داشتن
حیوان خوبی شدهام. (همان،ص۱۳)
دلآور این شعر را با قید «به همهی حیوانات جهان» در بالای صفحه؛ نه به حیوانات جهان، که پیداست به کسانی هدیه کرده است که «دوست داشتن» را به اتهام نابخشودنی همیشگی تبدیل کردهاند و جهان را پلکان خشم و نفرتشان قرار داده اند.
شعرهای دلآور که در شناسنامه با عنوان «دفتر شعرهای کارگری» منقش شده است، واقعا با برخی از آثار رایج امروز تفاوتی اساسی دارد، در شعر شمارهی ۱۶ که در صفحهی ۲۵ آمده است:
میدانی همیشه نگاهات فرق داشت
ریختن موهایت فرق داشت
گرمی دستهایت فرق داشت
و این خیابان پر شده از اردیبهشت هم…
این فرقها هیچگاه نگذاشتند
به هم برسیم.
حسرت، این حادثهی غمانگیز بشری در شعرهای «آرش دلآور» موج میزند. حسرت برای دوست از دست رفته در دریا، حسرت برای تلاشهای کارگر صحاف که احتمالا بیثمر میماند و حتی حسرت قطع شدن بیثمر درخت و تبدیل به کاغذ، یا بهتر بگوییم کاغذپارههای بیثمر، مثل این شعر:
ما دو درخت سبز بودیم
شبانه افتادیم
حالا رسیدهایم، رو سفید
کنار هم به صحافی باران
و تیغها هنوز
دست از سرمان
بر نمیدارند. (همان، ص۳۴)
شاعر به گذشتهها نیز بازمیگردد و در قالب واژه از عروسک دخترکاش مایه میگذارد و پلشتیهای جهان را یادآوری میکند:
از جنگ
تنها خاموش کردن چراغها یادم است
که فکر میکردم
ستارهها جا به جا میشوند و میافتند
بر سر آدمها.
تو اما نمیتوانی چراغها را خاموش کنی
نمیتوانی دخترم.
در جنگ بین ما
تنها عروسکات را
در جای امنی قرار بده.(همان، ص ۳۰)
حُسن دفتر شعر صحافی باران همانطور که پیشتر گفته شد؛ استفاده از ابزار و ادوات صحافی برای بیان احساسات و جهانبینی شاعر است. مگر نه اینکه هر کدام از ما آدمها از زاویهی دید خودمان پرسپکتیو جهان را میبینیم، دلآور در صفحهی ۳۶ مینویسد:
خیلی دیر شده است
این پرسها نگذاشتهاند
این برش، چسب، قلم و این کتابها
که دهانشان همیشه از حرفها پر است
گفته بودم دیر میشود
دنبالاش نمیشود رفت
مردهشورها دکمهها را آرام باز نمیکنند
عزیز من!
در صفحهی ۴۸، شاعر به گمان نگارنده در «فرانو»یی درخشان در کوتاهترین عبارتها، انتقادش را از شرایط موجود بر کاغذ میآورد:
قرص کامل ماه
قرص کامل نان
قرص کامل خواب
این مسافر بیچمدان
اشک همه را در آورده است
با قرص کامل برنج.
و سرانجام خستگیهای روزانهاش را کنار میز کارش در صحافی بهانه میکند و به کودکی باز میگردد، به آغوشی که گرمترین جای جهان است و بیتردید امنترین پناهگاه تمام زمین:
تکیه دادهام به این پرس
که این روزها فشارهایم را در خود میریزد.
از بغض اولاش تا بغض آخرش
افتاده در سرم
وقتی سرگردن سفرهام
گوشهی چشماش
معجزهای بالاتر از همهی معجزههاست
دریا را بالا میآورد
صورتی که دارد روزبهروز آب میرود
و این خون
عجب کششی دارد
تنها مادر است مادر
که برای گرسنگی آدم
سیر گریه میکند. (همان، ص۵۲)
آرش دلآور البته تنها به جهان موجود بسنده نکرده و در بخش شعرهای کوتاه کتاب صحافی باران، جهان ممکن را نیز به چالش کشیده است. در صفحهی ۵۷ کتاب در انتقاد از وضعیت اقتصادی مینویسد:
از شالیزارهای پدریام
خجالت میکشم
وقتی بر سفرههایمان
برنجهای هندی
قد کشیده است!
به نظر میرسد پشت یک به یک واژههای کتاب، دردهای عمیقی خفتهاند؛ مثل این شعر:
اتفاقها
روی میز
پشت میز
زیر میز
حالا میفهمم
چرا درختان
جای برگها میافتند! (همان،ص۵۸)
و یا شعر کوتاه صفحهی ۶۷ که جهانی را که بر مدار ثروت میگردد؛ به تمسخر میگیرد:
چه دیر
به حمام رفته
کارتن خواب
در مردهشورخانه!
میگویند چهل سالگی سن کمال انسانی است. آرش دلآور این کتاب را کمی کمتر از چهل سالگی منتشر کرده است؛ اما مشخص نیست شعرها را در چه زمانی نوشته است. با این حال در روزهایی که این یادداشت نوشته میشود، شاعر دارد چهل سالگی را مزمزه میکند، به همین سبب برایش سالها زیستنِ شرافتمندانه آرزومندم و منتظر کارهای درخشان بعدیاش خواهم ماند، اگر چه در همین دفتر هم نشان از بزرگی به وفور پیداست. مثل شعر صفحهی ۷۱ که به نیت حسن ختام در پی خواهد آمد.
نامام اسماعیل است
نام پدرم ابراهیم
اما حالا با این همه گوسفند
با اینکه پدرم امتحاناش را پس داده بود
باز مرا
قربانی میکنند.
سلام جناب معشوری عزیز و بزرگوار عصر خوش نگاه صمیمانه جناب عالی به کتاب صحافی باران آقای دلاور بسیار سنجیده بی تکلف و روان و پخته بود لذت بردم زمانی برای دلاور شعر کوتاهی نوشته بودم که خواندنش خالی از لطف نیست
نشستهام خیره به گردش مورچهها
که تنهاییام را عمیقتر میکند.
در آخرین تای سفره
خودم را خالی میکنم با ریختی دیگر
ریزِ ریز میشوم، ریز ریز
آنقدر که همه چیز خانه دارد
با تنهاییام کنار میآید
دستگیرهی در
چکههای شیر
و جای پای کسی که
هیچ وقت نبوده است.
هواداران استقلال نمیدانند در چنین شرایطی که همگان به اوضاع واقفاند؛ طمع قهرمانی نمیتوان داشت و آنچه باید به آن پرداخت، یکدلی و حمایت از «تیم و سرمربی مستقر» است.
۱۴ آذر ۱۳۹۹
مسئولان فدراسیون، سازمان لیگ و مدیران سرخپوشان تهران بخوانند
پرسپولیس تا ردهبندی آسیا هم رفت؛ اما مراد حاصل نشد و البته «طبق قانون» آن تیم باید به دلیل کنار کشیدن از لیگ، سال بعد را در دستهی پایینتر سپری میکرد که همان پشتپردهها باعث شد سال بعد نیز در لیگ بماند.
وقتی تقاضا نباشد، به ناچار مرغداریها تصمیم میگیرند در سیاستهایشان تجدید نظر کنند. آنوقت یا به کلی تعطیل میکنند که با وضعیت فعلی -که گهگاه مرغ منجمد توزیع میشود- تفاوتی نخواهد داشت و یا تصمیم میگیرند انسانی برخورد کنند و قیمتها را بر اساس انصاف تعیین کرده و به دست مصرفکننده برسانند.
دولت دو هفته قرنطینه اعلام کرده هنوز برخی باور نکردهاند تعطیلات دو هفتهیی برای این است که «ویروس» از نقطهی «الف» به منطقهی «ب» هجرت نکند و بالعکس، آنها همچنان جریمههای 500 هزارتومانی را به جان خریدهاند و به ویلایشان در منطقهی «ب» رفتهاند، نگران عبور و مرورشان نباشید، آنقدر توان مالی دارند که اتومبیل نمرهی منطقه را هم در پارکینگ داشته باشند یا در غیر اینصورت روزانه اجاره کنند و به تعطیلات کروناییشان برسند.
شاعر نمیتواند خودش را بینیاز از پشتوانهی فرهنگی کند. ما الان داریم به زبان سعدی صحبت میکنیم. حرفهایی که میزنیم واژههایی است که سعدی برای ما آورده است؛ مگر میشود منکر آن بشویم؟ این زبانی است که روزمره با آن سروکار داریم. شوربختانه وقتی به ذخایر فرهنگیمان بیتفاوت باشیم و ندانیم آنها چه کار سترگی کردهاند؛ توفیق هم کمتر خواهد بود.
مغز سیاسی میرزا اما دکتر حشمت (طالقانی) بود و بعد از مرگ او میرزا دیگر نمیتوانست درست تحلیل کند و بداند نوع مناسبات شوروی با انگلستان و اوضاع ایران با کودتای سوم اسفند شرایط تغییر کرده است.
۰۸ آذر ۱۳۹۹
آبشخور ترور آبسرد، نفوذ بود و بستر نفوذ، ریاکاری است و حذف گستردۀ نیروهای اصیل...
در سال 60 وقتی رییس جمهوری و نخست وزیر در انفجار هشتم شهریور به شهادت رسیدند روزنامه ها تیتر زدند که کار عوامل مستقیم آمریکا بوده و بعدتر روشن شد کار مسعود کشمیری که به عنوان دبیر شورای امنیت (هنوز شورای عالی امنیت ملی وجود نداشت) مورد وثوق بوده است.
دارندهی ۲ طلای المپیک نسبت به برخی رفتارها که آنها را «بیاحترامی عمدی» قلمداد میکند، از کوره دررفت و در جریان برگزاری لیگ تکواندو به صورت دبیر سازمان لیگ سیلی زد!
با هدف تامین برق مورد نیاز بخش خانگی، روز چهارشنبه ۲۴ دیماه برق 4 سازمان دولتی شهر تهران که همکاری لازم را در کاهش مصرف برق نداشتند، توسط شرکت توزیع نیروی برق تهران بزرگ قطع شد.
واکسن تولید ایران از بسیاری واکسنهای خارجی اطمینان بخشتر است؛ اما چون تولید آن طول میکشد بنابر اعلام وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی قرار است حدود 2 میلیون واکسن از هند، چین یا روسیه تا قبل از عید وارد شود.
همهی ما میدانیم همیشه افرادی هستند که به قول عوام «راه ِ در رو » را پیدا میکنند و برخی دیگر نیز «راه دور زدن قانون» را بلد هستند؛ اما موضوع این یادداشت این نیست.
کاش دکتر نیکفر رسانهها، به ویژه رسانههای بومی لاهیجان را غیرخودی نمیدانست و دستکم برای شنیدن مطالبات مردم کوچهوبازار، رسانههای محلی را که نمایندگان افکار عمومیاند، دعوت میکرد تا بخشی از خواستههای موکلیناش را آنگونه بود، نه آن طور که مشاوراناش و هواداراناش به اطلاعاش میرساندند، میشنید.
توجه داشته باشیم که همهی ارکان کشور در تعریفی ساده نمیتوانند جدا از یکدیگر باشند، یعنی طبق قانون از ولیفقیه تا رییسجمهور و سران دو قوهی دیگر در راستای سیاست کلی نظام حرکت میکنند.
کم نیستند آدمهایی که با حربههای مختلف وارد چرخهی سینما و تلویزیون شدند؛ اما در زمانی محدودی رزومهیی برای خود ساختند و جذب شبکههای آن سوی آب شدند و یا از «نمد» شناخته شدن در تلویزیون ایران برای خود «کلاهی» دوختند.
پرسپولیس تا ردهبندی آسیا هم رفت؛ اما مراد حاصل نشد و البته «طبق قانون» آن تیم باید به دلیل کنار کشیدن از لیگ، سال بعد را در دستهی پایینتر سپری میکرد که همان پشتپردهها باعث شد سال بعد نیز در لیگ بماند.
بگذارید خبر تازهیی به شما بدهم. میدانید که ما ایرانیها افتخارمان در سراسر تاریخ، همبستگیمان در برابر بلایای طبیعی و تجاوز بیگانگان بوده است؛ اما شوربختانه در روزهای اخیر، فیلمهایی در شبکههای اجتماعی دست به دست میشود که نشان میدهد شهرهای میزبان، به محض دیدن نمرهی ماشینهای غریبه به شدیدترین وجه با آنها برخورد میکنند و این، مختص به جغرافیایی خاص نیست. در یزد، بوشهر، کرمان، متلقو، آمل و.... این معضل مشاهده شده است.
چند سالی است که میبینیم بعد از مدتی مدیرعامل میرود و بعدی میآید و هر مدیری که از استقلال رفته است، مدیر بیکفایتتر از او بر صندلی مدیرعاملی استقلال نشسته و این داستان مرتب بازتولید میشود.
عامل یادگیری اجتماعی قاتل از کانالهای جامعهپذیری خانواده، فامیل، نهاد مذهب و نوع رسانههایی که با آن مرتبط بوده، نقش مهمتری دارد. یعنی تفسیری که کنشگر، از کنش خود که اینجا «قتل فرزند» بوده، دارد؛ چگونه ایجاد شده است. خوب این تفسیر در ذهن قاتل از کنش قتل، باید عقبهیی از یادگیری اجتماعی را طی کرده باشد.
شاعر نمیتواند خودش را بینیاز از پشتوانهی فرهنگی کند. ما الان داریم به زبان سعدی صحبت میکنیم. حرفهایی که میزنیم واژههایی است که سعدی برای ما آورده است؛ مگر میشود منکر آن بشویم؟ این زبانی است که روزمره با آن سروکار داریم. شوربختانه وقتی به ذخایر فرهنگیمان بیتفاوت باشیم و ندانیم آنها چه کار سترگی کردهاند؛ توفیق هم کمتر خواهد بود.
دارندهی ۲ طلای المپیک نسبت به برخی رفتارها که آنها را «بیاحترامی عمدی» قلمداد میکند، از کوره دررفت و در جریان برگزاری لیگ تکواندو به صورت دبیر سازمان لیگ سیلی زد!
با هدف تامین برق مورد نیاز بخش خانگی، روز چهارشنبه ۲۴ دیماه برق 4 سازمان دولتی شهر تهران که همکاری لازم را در کاهش مصرف برق نداشتند، توسط شرکت توزیع نیروی برق تهران بزرگ قطع شد.
واکسن تولید ایران از بسیاری واکسنهای خارجی اطمینان بخشتر است؛ اما چون تولید آن طول میکشد بنابر اعلام وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی قرار است حدود 2 میلیون واکسن از هند، چین یا روسیه تا قبل از عید وارد شود.
معاون ارتباطات و اطلاعرسانی دفتر ریاستجمهوری در توئیتی، توئیت منتسب به محمود واعظی رییس دفتر رییسجمهور مبنی بر ابتلای رییسجمهوری به کرونا را تکذیب کرد و آن را «فیک نیوز» دانست.
مجید ناصری
تاریخ : ۲۴ - خرداد - ۱۳۹۹
سلام
چقدر زیبا چقدر ناب چقدر با احساس
اون اسماعیل و ابراهیم و قربانی عالی بود
اصن همه اش عالی بود👏🌸🌸👏 دم قلمتونم گررررم
کریم . ر
تاریخ : ۲۴ - خرداد - ۱۳۹۹
سلام جناب معشوری عزیز و بزرگوار عصر خوش نگاه صمیمانه جناب عالی به کتاب صحافی باران آقای دلاور بسیار سنجیده بی تکلف و روان و پخته بود لذت بردم زمانی برای دلاور شعر کوتاهی نوشته بودم که خواندنش خالی از لطف نیست
صحافی باران
باران را
صحافی می کند
ممدحسن
تاریخ : ۳۱ - خرداد - ۱۳۹۹
باید این کتاب رو خوند. شعراش که نمون اومئه خلی خوبه
یاسین
تاریخ : ۳۱ - خرداد - ۱۳۹۹
کجا می شه خریدش؟
حسین کیانی
تاریخ : ۳۱ - خرداد - ۱۳۹۹
با این همه گوسفند
با اینکه پدرم امتحاناش را پس داده بود
باز مرا
قربانی میکنند.
لیدا
تاریخ : ۳۱ - خرداد - ۱۳۹۹
با اینکه پدرم امتحاناش را پس داده بود
باز مرا
قربانی میکنند.
تاجی
تاریخ : ۳۱ - خرداد - ۱۳۹۹
درود بر شاعر
محمود
تاریخ : ۳۱ - خرداد - ۱۳۹۹
عالیه…به من هم سر بزنید
شیما
تاریخ : ۳۱ - خرداد - ۱۳۹۹
چه دیر
به حمام رفته
کارتن خواب
در مردهشورخانه!
مهرنوش قربانی
تاریخ : ۳۱ - خرداد - ۱۳۹۹
نشستهام خیره به گردش مورچهها
که تنهاییام را عمیقتر میکند.
در آخرین تای سفره
خودم را خالی میکنم با ریختی دیگر
ریزِ ریز میشوم، ریز ریز
آنقدر که همه چیز خانه دارد
با تنهاییام کنار میآید
دستگیرهی در
چکههای شیر
و جای پای کسی که
هیچ وقت نبوده است.
راد
تاریخ : ۳۱ - خرداد - ۱۳۹۹
دم شاعر گرم
وحید
تاریخ : ۳۱ - خرداد - ۱۳۹۹
مرسی آقای معشوری
حق مطلب رو ادا کردید.
من این کتاب رو قبلا خوندم.
عالیه
میررفتار
تاریخ : ۳۱ - خرداد - ۱۳۹۹
شعری خوندیم لذت بخش
رضا سعادت
تاریخ : ۱ - تیر - ۱۳۹۹
شعرهاش زیباست
لیلا
تاریخ : ۱ - تیر - ۱۳۹۹
اتفاقها
روی میز
پشت میز
زیر میز
حالا میفهمم
چرا درختان
جای برگها میافتند!
عالیه این شعر