روزی که احمدشاه از شکایتش گذشت
روزی که احمدشاه از شکایتش گذشت
مجلس شوراي ملي قانوني را تصويب كرد كه توهين آشكار مطبوعات به يكي از مقامات رده‌بالاي دولت يا دربار يا يكي از بزرگان مذهبي، جرم عمومي شناخته و در محاكم عادي به آن رسيدگي شود.

نیمه بهمن ماه ۱۳۰۱ دادگاهی برای رسیدگی به اتهام مدیر یکی از روزنامه‌های پایتخت برگزار شد که گویا نخستین دادگاه مطبوعات در تاریخ ایران بود. آن روز سیدعلی‌اکبر موسوی‌زاده‌یزدی، مدیر روزنامه «قیام» برای پاسخگویی به شکایت احمدشاه قاجار به محکمه رفت و مقابل قاضی و هیات منصفه ایستاد.

ماجرا آن‌قدر برای مردم، حتی عامی‌ترین آنها جالب و بی‌سابقه بود که جمع بزرگی به تماشای دادگاه رفتند و عملا خیابان منتهی به ساختمان محکمه را بند آوردند. بی‌سابقه و جالب بود از آن جهت که شاه کشور از یک فرد عادی جامعه شکایت می‌کرد و منتظر طی شدن روال قانونی شکایت خود و رسیدگی حقوقی به موضوع می‌ماند. البته این ماجرا با میانجی‌گری میرزا حسن مستوفی‌الممالک، از سیاستمداران متنفذ آن سال‌ها خاتمه یافت و احمدشاه به خواست او شکایت خود را پس گرفت. چون شاکی خصوصی دیگر وجود نداشت، دادگاه هم موضوع را پایان‌یافته به «مصالحه طرفین» اعلام کرد و حکم به ختم پرونده داد.

اما دولت، موسوی‌زاده را که پیش از آن هم چند بار دیگر به شاه نیش و طعنه زده و به عده‌ای دیگر هم فحاشی و اهانت کرده بود از پایتخت اخراج کرد و به تبعید به یزد فرستاد. چنین دادگاهی دیگر تکرار نشد و کل ماجرا در حد یک اتفاق جالب و نادر باقی ماند.

چندی بعد مجلس شورای ملی قانونی را تصویب کرد که توهین آشکار مطبوعات به یکی از مقامات رده‌بالای دولت یا دربار یا یکی از بزرگان مذهبی، جرم عمومی شناخته و در محاکم عادی به آن رسیدگی شود.

طبق این قانون حتی اگر شاکی خصوصی هم وجود نداشت یا وجود داشت و بعد شکایت خود را پس می‌گرفت، مجازات برای جنبه عمومی جرم نسبت به مجرم اعمال می‌شد. اما مقاله روزنامه قیام چه بود که باعث رنجش احمدشاه و شکایت او از مدیر آن روزنامه شد؟

سوم بهمن، این روزنامه -که البته هفتگی منتشر می‌شد و در واقع هفته‌نامه بود- در مقاله‌ای با عنوان «ایران آزاد» به شاه و قوام‌السلطنه (که آن زمان ریاست دولت را به دست داشت) تاخت و یکی را برای بی‌توجهی به مسائل کشور و دومی را هم به خاطر بی‌تدبیری و فساد نواخت. «در مملکت مشروطه و استبدادی، شاه مادامی که بر سریر سلطنت نشسته نمی‌تواند خود را بی‌علاقه نسبت به مملکت بداند.

هرقدر هم بی‌حس و عیاش و خوشگذران و پول‌دوست باشد باز به مملکت و تاج و تخت بی‌اعتنا نخواهد بود و در خلال خوشگذرانی‌ها و منفعت‌پرستی‌ها راضی نمی‌شود که زمام امور به دست کسی قرار گیرد که در اثر زمامداری او شورش و هیجانی میان مردم بر ضد سلطنت ریشه بدواند… سفر می‌کند در حالتی که ملت ایران از علل موجبه آن مسافرت بی‌خبر و بی‌اطلاع است، مراجعت می‌کند در حالتی که از مسافرت به خارج و دین احوال ممالک سائره و مشاهده ترقی ملل تغییری در او مشهود نمی‌شود… عجبا این همه استرحام و استغاثه ملت در گوش او موثر واقع نشده، توجه به مسائل مهمه از او دیده نمی‌شود. اگر از اوضاع داخلی و عدم صلاحیت زمامدار کنونی[یعنی قوام] بی‌خبر است، پس صرف‌نظر کردن از مقام سلطنت مقدس‌ترین وظایف اولیه ملت خواهد بود.»

  • نویسنده : مرتضي ميرحسيني
  • منبع خبر : اعتماد