هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد…*
هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد…*
ویژگی آشکار شعر صالحی، پیوند میان سنّت و مدرنیته در فرم و زبان بود؛ آن هم در روزگاری که نزاع جدّی میان پیروان و رهروان هر یک از این دو جریان ادبی به یک رویکرد کاسب‌کارانه‌ی تعصّب آمیز تبدیل شده بود. ا

بهمن صالحی، در آغازین روزهای آخرین ماه پاییز ۹۸ دیده از جهان فروبست. او یکی از استوانه های شعر گیلان بود که اگرنه در تراز سایه و م.مؤیّد؛ شاید در ساحتی قریب به جایگاه شعری همین بزرگان، نزول اجلال داشت. ویژگی آشکار شعر صالحی، پیوند میان سنّت و مدرنیته در فرم و زبان بود؛ آن هم در روزگاری که نزاع جدّی میان پیروان و رهروان هر یک از این دو جریان ادبی به یک رویکرد کاسب‌کارانه‌ی تعصّب آمیز تبدیل شده بود. او میانه‌ی این دعوا را گرفته بود و در هردو فرم، شعر سرود. شعرهایی که بعضی هاشان به سروده های مدّعیان هر دو طرف پهلو می زند و از آن ها عبور می کند.

ویژگی دیگر شعرهای بهمن صالحی در محتوا رخنمون شده است. او شاعری بود که بر تعهّد اجتماعی اش پافشاری می کرد و حرمت انسان را به نام و نان نمی فروخت.

اخیراً یکی از حضرات، افاضه فرمود که بهمن صالحی «شاعری بود که از تعهّد اجتماعی اش چشم پوشید و به قدرت و حکومت چسبید و قس علی هذا» و شمار اندک حضور شاعران و هنرمندان استان را در مراسم ختم آن مرحوم (به گواهی همان مرقومه)، عاقبت تلخ و محتوم او و شاعرانی از این دست دانست که به قول جنابش «مداحی را به شاعری ترجیح می دهند».

بسیار در این افاضات حکمیانه(!) اندیشیدم تا این قضاوت کوته بینانه را به حساب کم سوادی گوینده یا احتمالاً اغراض شخصی اش نگذارم و به این نتیجه بسنده کنم که احتمالا او مدت ها یا شاید هیچ گاه دفترها و گزیده‌ی اشعار صالحی را تورّق نکرده است، والّا دریافت آن نتیجه‌ی بی رحمانه و غیرمنصفانه از شعر صِرف، امکان پذیر نیست. بگذریم از اینکه بعضی ها از بیماری مزمن شبه روشنفکری و روشنفکرنمایی رنج می برند و برای تسکین این درد تاریخی به هجو دیگران اهتمام می کنند.

من، نه در محضر صالحی شاگردی کرده ام و نه جلیس و انیس او بوده ام؛ ولی سخن را در ترازوی انصاف می گذارم و نیک می دانم که هجمه به شاعری که تازه دستش از دنیا کوتاه شده و اراده‌ی دفاع از خود ندارد، به دور از فتوّت است. بیایید به جای طعن و کنایه، با خانواده‌ی داغدارش همدردی کنیم که اگر «در نفس خویش این قدرت و سرعت نمی‌شناسیم که یار شاطر باشیم»، لااقل «بار خاطر» نباشیم.
برای عاطفه ای که در ما مرده است: رحم الله من قرا الفاتحه مع الصلوات!

در این باره بخوانید

.

*- مصرعی از سیف فرغانی

  • نویسنده : اسماعیل محمدپور (شاعر، نویسنده و منتقد ادبی)