هیچ چیز غیرممکن نیست
هیچ چیز غیرممکن نیست
اگر برانکو علی‌رغم مذاکرات پنهان برنگردد شگفت‌زده نمی‌شوم. اگر برگردد و مخالفانش را مارها و عقرب‌هایی که سم و زهر تف می‌کنند لقب بدهد هم تعجب نمی‌کنم. آدم هرچه بیشتر عمر کند، کمتر غافلگیر می‌شود، کمتر تعجب می‌کند و با استخوان‌هایش یاد می‌گیرد که «هیچ‌چیز غیرممکن نیست».

 

احسان محمدی- آدم هرچه بیشتر عمر کند، کمتر غافلگیر می‌شود، کمتر تعجب می‌کند و با استخوان‌هایش یاد می‌گیرد که «هیچ‌چیز غیرممکن نیست». آنها که مثل من چند دهه فوتبال را دنبال کرده‌اند، می‌دانند که هیچ چیز عجیب نیست. آنها که یک روز مهدی هاشمی‌نسب را می‌پرستیدند، چند ماه بعد پوسترهایش را از دیوار کندند، آنها که با تیر سایه نیکبخت‌واحدی را می‌زدند، بعدها روی سکوها برایش شعر و ترانه کوک کردند، آنها که می‌گفتند با کی‌روش هم به بهشت نمی‌روند، وقتی تیم‌ملی مقابل عراق و بحرین شکست خورد، گفتند یادت به خیر کارلوس جان!
وقتی کارلوس کی‌روش و برانکو به جان هم افتادند گفتم و نوشتم که: «در دوستی و دشمنی اندازه نگه داریم و در دفاع متعصبانه از کسی که صرفاً با او روی کاغذ «قرارداد» بسته‌ایم، به هم فحاشی نکنیم. آنها خیلی زود از ایران می‌روند و ما که در حمایت از این و آن به صورت هم چنگ می‌زنیم می‌مانیم و صورت‌های چنگ‌زده و شیشه‌های شکسته. آنها می‌روند و اگر پولشان را ندهیم به فیفا شکایت می‌برند و …»
وقتی فضا تب‌آلود است کسی حوصله شنیدن این حرف‌ها را ندارد. اصل این است: «یا با ما، یا بر ما». هیچ حد وسطی وجود ندارد. انگار جنگ حق و باطل است. برای همین فحش‌ها دادند که اول تقصیر این بود و از آن پول گرفته‌ای و برانکو مثل کی‌روش پولکی نیست که برود شکایت کند و کی‌روش مثل برانکو بی‌رگ نیست و عاشق ایران شده و امکان ندارد به فیفا شکایت ببرد و …».
زمان نشان داد که وقتی بحث «قرارداد» و «پول» در میان است، انتظار غیرت و عشق و وطن‌پرستی داشتن از خودی هم زیادی خوشبینانه است چه رسد به غریبه‌ای که دلش با سرزمین مادری است. هر دو بدون خداحافظی رسمی از ایران رفتند، هر دو گله‌ها کردند، هر دو به فیفا شکایت کردند، هر دو وکیل گرفتند، هر دو انگار یادشان رفت که اینجا کسانی روی سکوها به عشق‌شان رگ می‌زدند و هنوز هم در توئیتر جوراب هم را بادبان می‌کنند و‌…
دیروز خبر بازگشت احتمالی برانکو به ایران برای سرمربیگری تیم ملی را که خواندم دوباره یاد آن مشاجره‌های بی‌حاصل افتادم که چقدر بین بچه‌های روزنامه‌نگار هم تخم کینه کاشت و فکر کردم که اگر برانکو برگردد، جای منتقدان و شیفتگان چقدر عوض می‌شود. آنها که می‌گفتند تیم باشگاهی از تیم‌ملی مهم‌تر است، آنها که می‌گفتند هواداران برانکو دلشان می‌خواهد کی‌روش شکست بخورد و این یعنی خائن به وطن هستند… چقدر جاها عوض می‌شود. چقدر حرف‌ها تکرار می‌شود …
اگر برانکو علی‌رغم مذاکرات پنهان برنگردد شگفت‌زده نمی‌شوم. اگر برگردد و مخالفانش را مارها و عقرب‌هایی که سم و زهر تف می‌کنند لقب بدهد هم تعجب نمی‌کنم. آدم هرچه بیشتر عمر کند، کمتر غافلگیر می‌شود، کمتر تعجب می‌کند و با استخوان‌هایش یاد می‌گیرد که «هیچ‌چیز غیرممکن نیست».
برای من تیم‌ملی فوتبال کشورم از هر فردی بزرگتر است؛ از هر مربی و قهرمان و اسطوره‌ای. با آنکه هیچ افتخاری در جام‌جهانی ندارد اما برای من محبوب‌ترین تیم جهان است. ضربان قلبم را تُند و کند می‌کند و به آن افتخار می‌کنم و برایم تلخ است که به کوچه‌ای تبدیل شود که آدم‌ها دعوایشان و نفرت‌هایشان را به آنجا می‌کشانند، به هم سنگ پرتاب می‌کنند و در آخر با جیب‌های پر پول می‌روند و نصیب ما شیشه‌های شکسته و سرهای خون‌آلود و دل‌های پرکینه می‌شود… ما اینجا اندازه کافی دل پرخون داریم.

از این نویسنده بخوانید:

  • منبع خبر : ایران ورزشی، 5 آذر 98