شنبه, ۱ اردیبهشت , ۱۴۰۳ Saturday, 20 April , 2024
  • آتش‌سوزی «کمپ اعتیاد لنگرود» تلنگری است 13 آبان 1402

    درباره‌ی کمپ‌های رهایی از اعتیاد
    آتش‌سوزی «کمپ اعتیاد لنگرود» تلنگری است

    آتش‌سوزی کمپ لنگرود نخستین نمونه از این حوادث نیست و اگر اراده‌ی قوی‌یی پشت این قضیه نباشد، قطعا آخرین آن نخواهد بود. در چنین مکان‌هایی روان‌شناس، پزشک، مددکار اجتماعی، پرستار و... یا نیست و یا اگر هم باشد اساسا مستقر یا مقیم نیست.

فریماه فرجامی، آهویی با نگفته‌های دردآلود 10 تیر 1402

در سوگ «ماه‌منیر» سینمای ایران فریماه فرجامی، آهویی با نگفته‌های دردآلود

مفاخر و مشاهیر کدام‌اند؟! 08 تیر 1402

سخنی در باب انجمن‌های مفاخر و آثار فرهنگی کشور مفاخر و مشاهیر کدام‌اند؟!

آقای رییس‌جمهور! همبستگی ملی ما در خطر است 18 اسفند 1398
نامه‌یی به دکتر حسن روحانی

آقای رییس‌جمهور! همبستگی ملی ما در خطر است

بگذارید خبر تازه‌یی به شما بدهم. می‌دانید که ما ایرانی‌ها افتخارمان در سراسر تاریخ، همبستگی‌مان در برابر بلایای طبیعی و تجاوز بیگانگان بوده است؛ اما شوربختانه در روزهای اخیر، فیلم‌هایی در شبکه‌های اجتماعی دست به دست می‌شود که نشان می‌دهد شهرهای میزبان، به محض دیدن نمره‌ی ماشین‌های غریبه به شدیدترین وجه با آن‌ها برخورد می‌کنند و این، مختص به جغرافیایی خاص نیست. در یزد، بوشهر، کرمان، متل‌قو، آمل و.... این معضل مشاهده شده است.

فصل امتحان است 13 اسفند 1398
آیینه‌ی شفاف مسئولیت‌ها

فصل امتحان است

آقای نماینده که ارتباط وثیق شما با عوامل قدرت جزو تبلیغات موثر انتخاباتی‌تان بود، کجاست الان این ارتباط که منابع اولیه‌ی پرسنل بیمارستان شهرستان، تنها با همت مردم فراهم می گردد؟ پس کجا هستید شما و عوامل‌تان؟

04 اسفند 1398

آقای تبریزیان! چرا کرونا را درمان نمی‌کنید؟

منتظر هستیم تا جناب تبریزیان، کیف طب اسلامی خود را زیر بغل بزند و به خیابان‌های قم برود و اکسیر ضد کرونای خود را به خورد مردم مسلمان قم بدهد.

بیمارستان امینی لنگرود ویروس را گسترده‌تر خواهد کرد 03 اسفند 1398
انتقال مبتلایان به «کرونا»ی شرق گیلان به لنگرود

بیمارستان امینی لنگرود ویروس را گسترده‌تر خواهد کرد

بیمارستان لنگرود در مرکز شهر قرار دارد و اصولا چنین مواردی از وقوع ویروس را باید به دلایل امنیتی و بهداشتی به خارج شهر منتقل نمایند.

ببار و شوق بیاور… 21 بهمن 1398
سپیدی بی‌پایان

ببار و شوق بیاور…

من هنوز پای پنجره می‌ایستم و نور تیر برق کوچه را با چشم‌هایم مشایعت می‌کنم تا شاید نقطه‌ی پایان انتظار پایان خوش داستان زندگی را برایم به رخ بکشد.